فهرست:
چند برهه از حیات سیاسی و اجتماعی آیت الله علی قدوسی :
شهید قدّوسی با اینکه تمام دوران زندگانی در خدمت حوزهها قرار داشت اما خود منتقدی جدی و عمیق بود نخستین حرکت جدی برای اصلاحات ساختارشکنانه با گروه یازده نفره شکل گرفت. در این گروه آیتالله منتظری، آیتالله خامنهای، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیتالله آذری قمی و بسیاری دیگر حضور داشتند و هدف آن تغییر زیربنایی حوزهها از جهات مختلف بود که بزودی توسط ساواک کشف و افراد آن دستگیر شدند. در این تشکیلات، آیتالله قدّوسی نقشی اساسی داشت که بعدها در گفتههای آیتالله هاشمی رفسنجانی به آن اشاره شده است.
بخوبی در خاطر دارم که حدود یک دهه پس از متلاشی شدن آن تشکیلات یازده نفره، در صحبتهای خصوصی با پدرم و همراه با برادر شهیدم – محمّدحسن قدوسی- سؤالی اساسی را با ایشان درمیان میگذاشتیم، سؤالی که مهمترین نکته در این تشکیلات یازده نفره و اهداف آن بود.سؤال ما این بود «شما که خود تعداد اندکی از فضلای جوان و غیر مشهور در حوزه بودید چگونه میتوانستید بر پیران و مشاهیر و مراکز قدرت حوزه غالب شده و ساختار شکل گرفته و کهنه آن را دگرگون کنید؟!»جوابی که پدرم میداد بخوبی نشان دهنده هوش و بینش سرشار و عمق اطّلاع ایشان از واقعیتهای جامعه روحانیت و جامعه شناسی حرکات اصلاحی بود. پدرم در جملاتی کوتاه گفت «ما مبادی ورودی وجوهات و اموال به حوزهها را هدف میگرفتیم و حوزه را تغییر میدادیم. با دگرگون کردن ساختار آن مراکز قدرت چارهای جز تسلیم نداشتند!»
(محمدحسین قدوسی ، یادداشت روزنامه ایران. 14 شهریور 96)
نخستین محور مدرسه حقانی مسائل روحی و معنوی و تأکید بر آن بود. قدوسی خود فرزند آخوند ملا احمد نهاوندی بود که عالمی با تقوی و زاهدی سختگیر و سختکوش بود. نشو و نمو کردن در چنین خاندانی، از قدوسی عالمی با مقررات سخت و اصول محکم ساخته بود و چنین بود که او خود ضوابطی محکم و استوار داشت و به هیچ صورتی از آن روی برنمیتافت تا جایی که گاه دوستان و نزدیکان یا مشاهیر روحانیت از او دلگیر میشدند. هرگز از وجوهات رایج حوزهها استفاده نکرد و اصولاً آن را عامل مشکلاتی در زندگانی روحانی میدانست. همچنان که بسیاری از امور دیگری را که برای عموم روحانیون، عادی و ابتدایی بود را رد میکرد و بر آن اصرار داشت. هرگز امامت جماعت را نمیپذیرفت و هر نوع ترویج و تبلیغ خود را با شدت و استحکام همراه میکرد و این رویه حتی پس از پیروزی انقلاب و در زمانی که یکی از مهمترین مسئولیتهای کشور را عهده داشت، ادامه یافت. علاوه بر فضای خانوادگی و روحیات شخصی، او شاگرد علمی و عملی علامه طباطبایی نیزبود و از طریق او به مکتب سلوکی عارف نامدار سید علی قاضی متصل میشد و شاید بعضی از روحیات را از استاد خود علامه برگرفته بود. همچون نپذیرفتن امامت جماعت و مخالفت با هر نوع ترویج خویش.
محور دیگر مدرسه حقانی امور علمی بود. از نظرشهید قدوسی، حوزههای علمیه دوران افول علمی خود را طی میکردند و امکان نداشت که روحانی بدون مجهز شدن به قدرت علمی و تسلط بر ملکه اجتهاد، بتواند مفید باشد. برخلاف وضعیت امروز حوزههای علمیه و نیز مؤسسات آموزش عالی، مدرسه حقانی با تعداد اندکی از طلاب به حیات خود ادامه میداد. تا آخرین سالهای پیش از پیروزی انقلاب، تعداد طلاب اندکی - کمی بیش از صد نفر- بود و کیفیت را بر کمیت مقدم میدانست. به جرأت میتوان گفت که قدوسی زمان و فرصت بسیار زیادی برای یک طلبه هزینه میکرد.
در اوائل دهه پنجاه که شهید قدوسی دست به تأسیس حوزه علوم دینی برای خواهران زد این دقت و وقتگذاری از این هم بیشتر شد. اما محور سوم مدرسه حقانی آشنایی طلاب علوم دینی با دنیای جدید و مقتضیات آن بود. قدوسی و بهشتی نیک دریافته بودند که گذشت زمان و ورود علم و تکنیک و تمدن مدرن نه تنها بخش غالب روحانیت و حوزه را تغییر نداده بلکه آن را در لاک دفاعی فرو برده و غیر از بخش اندکی از حوزهها، مابقی در حالتی از مقابله و تحریم و دفاع در مقابل مظاهر عادی و بدون ضرر و حتی مفید تمدن جدید هستند. به زبان امروزی، نتیجه یک قرن تعامل و تقابل روحانیت و تمدن جدید بیش از آنکه به یک روند منطقی و رویه قابل دفاع ختم شود تبدیل به نوعی «مدرن هراسی» و نفی تمامی مظاهر مدرنیسم گشته است. در نتیجه این هراس و نفی و مقابله، روحانیت و حوزههای علمیه به طور کلی از شناخت تمدن جدید و علم و معرفت آن عاجز بودند و چیزی از مختصات آن درنمییافتند. چنین بود که از همان ابتدا سیر معکوس مدرسه شروع شد و تا انتهای مدیریت قدوسی و بهشتی با تمامی ابزار و امکانات پیش رفت. این سیر از ابتداییترین مسائل چون استفاده از صندلی در کلاسهای درس و امور ابتدایی دیگر آغاز میشد. اکنون ممکن است برای نسلهای امروزی جای شگفتی و انکار باشد اما واقعیتِ آن زمان چنین بود و همین مقدار تغییرات نیز براحتی و سهولت صورت نمیگرفت. تدریس زبان انگلیسی و تدریس رسمی فلسفههای غرب و شرق و در نهایت دعوت ازاستادان علوم انسانی دانشگاههای معتبر برای تدریس این علوم در مدرسه و اقدامات بعدی که یکی پس از دیگری فضای خشک و منجمد را میشکافت و البته چندان هم بدون مشکل نبود. مرحوم بهشتی فلسفه هگل را از روی متن آلمانی آن تدریس میکرد و برای بحث و گفتوگو با طلاب قدیمی مدرسه هر دو هفته یک بار به قم میآمد.
از اوایل دهه پنجاه به بعد، نام و شهرت مدرسه حقانی رو به تزاید گذاشت. در دورانی که بسیاری از نگاهها به تغییرات جدید در حوزه دیانت بود، مدرسه حقانی چون جزیرهای در دریای خروشان حوزهها به حیات مستقل خود رنگی تازه بخشیده بود و در مقابل امواجی که از هر سو در حرکت بودند، این جزیره توانسته بود برای بسیاری اثبات کند که از جنس دیگری است. درون خود مدرسه نیز از این امواج خالی نبود. در اوج شهرت و تأثیرگذاری جریان روشنفکری دینی حول محور دکتر علی شریعتی، مخالفین و موافقین آن در حوزه با شدت علیه یکدیگر مشغول بودند و درون مدرسه نیز این تصادم، نزدیک و تنگاتنگ بود. جریان مخالفین شریعتی در مدرسه حقانی که در اقلیت بودند به رهبری یکی از فضلای حوزه که اتفاقاً از مدیران و استادان مدرسه بود، بر نظرات خود پافشاری میکردند و در مقابل آنان گروه دیگری در طرفداری از او راه افراط میپیمودند. قدوسی و بهشتی که راه وسط را میپذیرفتند مدافع گفتوگوی نقادانه و سازنده بودند. جریان مخالفتها سرانجامِ درستی پیدا نکرد و مخالفین شریعتی با اعتراض مدرسه را ترک کردند. همانطور که گفته شد تمام مدرسه تا پیروزی انقلاب کمی بیش از صد نفر شاگرد داشت و اهداف بلند و آرزوهای طولانی بنیانگذاران و مدیران آن به تمامی برای این تعداد اندک کارسازی میشد.
امید قدوسی و بهشتی این بود که بتوانند برای آینده حوزههای علمیه نسل جدیدی از عالمان دینی را تربیت کنند که از جنس و نوع دیگری باشد. هدف گذاری آنان متفاوت بود. در این میان نام و آوازه مدرسه حقانی همه کسانی را که با نگاه دیگری به حوزه مینگریستند و طرفدار تجدیدنظرطلبی در سنتهای حوزوی بودند را درنوردیده بود.
پس از چند سال بسیاری از مدارس دینی در سرتاسر ایران به دنبال الگوگیری از مدرسه حقانی بودند که در میان آنان از سنتیترین تا نوگراترین مدارس و مدیران آنها یافت میشد. اما با تمام این پیشرفتها و شهرت بیرونی، میزان موفقیت بنیانگذاران در تربیت کادرهایی که آرزوی آن را داشتند در آن زمان روشن نبود و این نیاز به امتحان در میدانهای اجتماعی و سیاسی داشت؛ چیزی که تنها پیروزی انقلاب توانست زمینه آن را به وجود آورد. در آن زمان کسی تصور نمیکرد که اهداف بنیانگذاران بسیار فراتر از زمانهای است که در آن زیست میکنند و چه بسا سالها و نسلها لازم است تا بتوان به چنین آرزوهای بلندی دست یافت...
(محمدحسین قدوسی ، یادداشت روزنامه ایران. 14 شهریور 96)
شهید قدوسی با دکتر شریعتی مناسبتهایی داشت... او نسبت به سران نهضت آزادی یعنی مهندس بازرگان و دکتر سحابی علاقهمند بود، بهخصوص به سحابی و فوقالعاده از دیانت و تقوای دکتر سحابی تعریف میکرد. به او بهعنوان چهره مقدسی نگاه میکرد که مراتب تقدسش جای صحبت ندارد. او از دیانت دکتر یزدی هم تعریف میکرد، البته نه بهاندازه سحابی و بازرگان. علاوه بر آن به سران اولیه سازمان مجاهدین خلق مخصوصا مرحوم حنیفنژاد هم علاقهمند بود، تا جایی که در درس اخلاق خود از این افراد اسم میبرد
(محمدحسین قدوسی ، مصاحبه با روزنامه همدلی. 14 شهریور 95 )
بااینکه شهید قدوسی قبلاً با آقای خلخالی رفاقت داشت اما در حوادث بعد از انقلاب با آقای خلخالی کاملاً مخالف بود و جهتگیری متضاد داشت. آقای خلخالی همیشه به شهید قدوسی احترام میگذاشت، اما پدرم نهتنها مخالف خلخالی بود بلکه به نظر میرسید اگر میتوانست آقای خلخالی را محاکمه میکرد. اصولا نگاه ایشان به دستگاه قضایی این بود که باید بر حقوق و قاعده استوار باشد. سرسوزنی هم از آن کوتاه نمیآمد و برخوردهایی را که با عناوینی مثل مصلحت یا اقتضای انقلاب میشد، نمیپذیرفت.
(محمدحسین قدوسی ، مصاحبه با روزنامه همدلی. 14 شهریور 95 )
چند بار روزنامههای مختلف که توسط مذهبیون اداره میشد شدیدترین حملات را علیه او کردند.یکبار روزنامه کیهان علیه شهید قدوسی تیتر زده بود «اسناد سوءاستفاده دادستان کل انقلاب»، در مطلب کیهان علیه شهید قدوسی مخالفتهای او با اعدام برخی افراد و مصادره بود. شهید قدوسی مصاحبهای کرد که فیلم آن موجود است و گفت «من از این رویه کوتاه نمیآیم، حتی اگر مرا به مسلسل ببندند.» ضدیت و حمله علیه او تنها در روزنامهها نبود، در محیط دادگاههای انقلاب و زندان اوین نیز وضعیت چندان تفاوتی نداشت. حتی یکبار کارمندان و بازجویان اوین علیه ایشان اعتصاب کردند و اگر اشتباه نکنم کار به درگیری و تیراندازی هوایی رسید. چون او با کوچکترین تخلفی مقابله میکرد. جالب اینجاست که باوجود اینکه ایشان دادستان کل انقلاب بود و از امام حکم قضاوت گرفته بود، در حکم دادن محتاط و خائف بود. من تا همین الان ندیدهام که ایشان یک حکم داده باشد. افرادی که ادعا میکنند هزاران نفر را اعدام کرده، یک حکم از او بیاورند.
(محمدحسین قدوسی ، مصاحبه با روزنامه همدلی. 14 شهریور 95 )
محمد توسلی ( از اعضای نهضت آزادی و از شاهدین دادگاه امیرانتظام ) : مرحوم آیتالله قدوسی که دادستان انقلاب و مدعیالعموم بود پروندۀ امیرانتظام را نزد مهندس بازرگان برده و تائید میکند که هیچ اثری از فعالیتهای جاسوسی در آن وجود ندارد.
(باشگاه اندیشه. نشست دادو بیداد ، 8 مرداد 97)
هنگامی هم که بنیصدر فرار کرد عدهای هم همسر ایشان را محاصره کردند تا از طریق او به بنیصدر برسند. هر کاری کردند که همسر بنیصدر را بهعنوان گروگان بگیرند شهید قدوسی اجازه نداد. پدر میگفت اگر میخواهید به متهم برسید همسرش گناهی نکرده است.
(محمدحسین قدوسی ، مصاحبه با روزنامه همدلی. 14 شهریور 95)
إنا لله و إنا إلیه راجعون
با کمال تأسف و تأثر حجت الاسلام شهید قدوسی به دوستان شهید خود پیوست. شهیدی عزیز که سالیان دراز در خدمت اسلام بود؛ و اخیراً مجاهدات او در راه انقلاب بر همگان روشن است. این جانب سالیان طولانی از نزدیک با او سابقه داشتم، و آن بزرگوار را به تقوا و حسن عمل و استقامت و مقاومت و تعهد در راه هدف می شناختم.
شهادت بر او مبارک و وفود الی الله و خروج از ظلمات به سوی نور بر او ارزانی باد.
راهی است که باید پیمود و سفری است که باید رفت. چه بهتر که در حال خدمت به اسلام و ملت شریف اسلامی شربت شهادت نوشیدن و با سرافرازی به لقاء الله رسیدن. و این همان است که اولیای معظم حق تعالی آرزوی آن را می کردند و از خدای بزرگ در مناجات خود طلب می کردند.
گوارا باد شربت شهادت بر شهدای انقلاب اسلامی، و خصوص شهدای اخیر ما، که با دست جنایتکار منفورترین عناصر پلید به جوار رحمت حق شتافتند، و افتخار برای اسلام و ننگ و نفرت برای دشمنان دژخیم ملت شریف آفریدند.
این جانب شهادت دادستان کل انقلاب و سرهنگ وحید دستجردی، که در رأس شهربانی و قوای انتظامی در حال انجام وظیفه بودند و بدین تحفه الهی نایل شدند، را به ملت ایران و به حوزه علمیه قم و به قوای مسلح تبریک و تسلیت عرض می کنم؛ و از خدای تعالی رحمت برای آنان و صبر و شکیبایی برای خانواده محترمشان خواستارم.
ننگ و خسران بر کسانی که گمان می کنند با این شرارتها ملت شریف ایران را که برای اقامه عدل اسلامی قیام نموده اند از صحنه مبارزه با کفر خارج می نمایند و تن به عار و ذلت ابرقدرتهای جنایتکار می دهند. این کوردلان شکست خورده نمی بینند که مادران و پدران و فرزندان و همسران این شهدا چون قهرمانان صدر اسلام به شهادت اینان افتخار می نمایند و چون کوهی در مقابل حوادث ایستاده اند. گویی اینان از شدت یأس به جنون کشیده شده اند؛ و چون خود را مطرود ملت مسلمان می بینند، از ملت ایران انتقام می کشند.
از خداوند تعالی هدایت برای جوانان گول خورده، و خذلان برای سران از خدا بیخبر آنها خواستارم.
سلام و درود بر شهیدان راه حق. رحمت بر شهدای اخیر اسلام. و السلام علی من اتبع الهدی.
روح الله الموسوی الخمینی
(صحیفه امام؛ ج 15 ، ص: 173- 174)
متن کامل نامه :
حضرت آیت ا... جناب آقای شاهرودی دامت برکاته
ریاست محترم قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران
سلام علیکم
همانطور که مستحضر میباشید در آستانه بیست و یکمین سالگرد شهادت آیت ا... قدوسی هستیم. شهیدی که همراه با شهید، آیت ا... بهشتی، قوه قضائیه جمهوری اسلامی را بنیان نهاده و جان پاک خویش را فدای برپائی ارزشهای دین و انقلاب در قوه قضائیه نمود. اکنون نیز بدون شک در جوار رحمت الهی نگران سرنوشت و آیندۀ خدمات و اقدامات خود میباشد. خانوادههای شهدای انقلاب، جنگ تحمیلی و عموم ایثارگران و مردم ما که همواره در صحنه حاضر و ناظر میباشند، نیز پیوسته نظارهگر وضعیت مجموعهای هستند، که برترین استوانههای انقلاب و شخصیتهای شهید، زندگی خود را فدای اسلامی کردن آن نمودهاند و کسی نمیتواند مانع حضور و نگرانی آنان شود.
اکنون ما در برابر دادگستری و قوه قضائیهای قرار داریم، که بیش از دو دهه از عمر آن میگذرد و هرگز نمیتوان رژیم شاه، دست بیگانه و توطئه ایادی استکبار را عامل ضعفها و خللهای آن دانست. آنچه که اکنون بعد از دو دهه کشت کردهایم، هر آن چیزی است که خود کاشتهایم. بیشک شما نیز از ضعفها و خللها و نقصهای مجموعۀ تحت ریاست خود بیش از هر فرد دیگر مطلع میباشید و همانطور که در سخنرانیهای خود به خوبی اشاره کردهاید هرگز نمیتوان نامی از قضای اسلامی را بر این مخروبهای که اکنون وجود دارد گذاشت.
سؤال اصلی ما این است، آنچه که آنان خون خود را فدای آن کردهاند، همین است؟ آیا بهتر نیست که با صراحت و روشنی اعلام کنیم که آنچه وجود دارد هرگز رابطهای با شهیدان و شخصیتهای بزرگ و پاک و منزهی همچون شهید قدوسی و شهید بهشتی ندارد؟ آیا نسلهای فردای انقلاب و ایران با دیدن آنچه که شما در سخنرانیهای خود اشاره کردهاید، انگشت اتهام را به سوی بنیانگذاران چنین دادگاههائی نخواهد گرفت؟ آیا با آنچه که در دادگاهها وجود دارد و جنابعالی با شجاعت به آن اشاره کردهاید، فرزندان ما باور خواهند کرد که چنین نتیجهای خواست آن شهدای بزرگوار نبوده است؟ جنابعالی که صراحت و شجاعت شما در نقد و اعتراض به وضعیت موجود همواره مورد تقدیر و تشکر است در این موارد چگونه قضاوت میفرمائید؟ شهیدان بزرگی همچون بهشتی و قدوسی که تمام توان خود را در استقامت و سلامت دادگاههای جمهوری اسلامی به کار میبستند، چگونه بودند و اکنون ما در چه وضعیتی هستیم؟ شاید مرور زمان و عمومی شدن خللها و تباهیهائی که اکنون گرداگرد ما در برگرفته است، مسئله را بر ما مشتبه ساخته است و شاید کثرت حوادثی که به صورت روزمره شاهد آن هستیم باعث شده است که فراموش کنیم که قضای اسلامی چیست و آن بزرگان چه ملاکها و شاخصهائی را در سر داشتند. اکنون تبلیغات و گفتههای ما به نوعی از آن بزرگان یاد میکند، که گویا وضعیت فعلی ادامه آن مسیری است که آنان بنیان گذاشتهاند و ما ادامه دهنده راه و میراث بر آنان میباشیم و این تبلیغات تا آنجا پیش رفته است که نسل فعلی جوانان ما، برای شناختن بزرگان دین و روحانیت و انقلاب، وضعیت فعلی را ملاک قرار داده و دیگران را سرمشق میگیرند و این موضوع تأسفآوری است! چرا که حالت فعلی کجا و نیت و عملکرد آن بزرگان کجا؟ چه تناسبی است بین آنچه آن بزرگان زندگی خود را صرف آن نموده و خون خود را فدای آن کردهاند و آنچه اکنون نسلهای جدیدی بر روی آن چشم باز میکنند. هنوز صدای شهید قدوسی در گوش نسل اول انقلاب طنینانداز است که فرمود "این رفتار و حوادث که در دادگاهها اتفاق میافتد فرسنگها با اسلام فاصله دارد..."! این گفته ایشان زمانی بوده است که حتی اندکی از ضعفهای فعلی در دستگاه قضای جمهوری اسلامی ایران وجود نداشت و هم ایشان هنگامی که گلوبندی از همسر یک زمیندار ضد انقلاب در نقطهای دور دست توسط مردم انقلابی کنده میشود آن سخن مولای متقیان حضرت امیر (ع) را تکرار میکند که "اگر کسی از این غصه بمیرد بر او ملامتی نیست". این در حالی است که خطاها و تباهیهای کثیر، نه تنها برای ما عادی شده است بلکه به صورت روزمره در مقابل کسانی که از آنها شکایت دارند هیچ عکسالعملی از خود بروز نمیدهیم. زندگی روزمره اکثر مسئولین ما در حالی با ناز و نعمت و راحتی همراه است که مردمانی که به قول امام ولی نعمت ما هستند و پیروزی انقلاب و ریاست مسئولین مرهون خون آنان است نه تنها با سختی و مشکلات فراوان همراه است بلکه هزاران تن از آنان در صفهای طولانی پشت درهای بسته دادگاهها ملجأ و پناهی برای حقخواهی خود نمییابند. این در حالی است که شهید قدوسی در دوران کوتاه مسئولیت خود، برای احیای عدل الهی چنان استوار و با وسواس خاص خود عمل میکرد و در حالی که سطحینگران و جنجال آفرینان فریاد "انقلاب از دست رفت" سر میدادند، ایشان در مقابل آنان و مصاحبه تلویزیونی اظهار نمود "اگر مرا به مسلسل هم ببندند از دفاع از حق مظلوم کوتاه نخواهم آمد..."
اکنون ما در حالی که نگران فردای فرزندان انقلاب و ایران هستیم چگونه باید این نگرانی خود را به مسئولین و کارگزاران انتقال دهیم؟ سرنوشت دین و انقلاب و ارزشهای والائی که پدران و شوهران و فرزندان خود را قربانی آن کردهایم در فردای این کشور چه خواهد شد؟ نسلهای آنده چگونه کار ما را ارزیابی خواهند کرد؟ چگونه شهیدان بزرگ این انقلاب را شناسایی خواهند نمود؟ آیا فضایی که دستآورد دوستان و همفکران و میراثبران این شهیدان است، امکان قضاوت صحیح را برای نسلهای آینده باقی خواهد گذاشت؟ اینجانب با کمال تواضع از صراحت و شجاعت شما در اعلام نقصهای بنیادین وضعیت قوه قضائیه کمال تشکر را دارم و خواستار آن هستم که با صراحت اعلام کنید که وضعیت موجود هیچ رابطهای با اهداف و نیت شهیدان بزرگی همچون آیت ا... قدوسی و آیت ا... بهشتی ندارد و نسلهای آینده نباید در شناخت آن بزرگان وضعیت موجود یا آینده قوه قضائیه – که شاید بدتر از امروز باشد – را ملاک قرار دهند. نام و عکس آن شهیدان نیز از مجتمعهای قضائی حذف شود که بدون تردید حذف نام آن بزرگان از دادگاهها و مجتمعهای فعلی باعث کاهش رنجی است که خانوادههای شهیدان در این دنیا و ارواح آن بزرگان در عالم برزخ تحمل مینمایند.
برای تمام دستاندرکاران و مسئولین کشور از صمیم قلب توفیق آرزومندم و امیدوارم که آنان بتوانند عملکرد و نیت خود را به اسلام و عدالت نزدیک فرمایند.
با تقدیم احترام
نجمالسادات قدوسی (طباطبائی)