1381/11/2
از آنجا كه مراكز تاريخ نگاري و ثبت حوادث تاريخ معاصر در ايران، اغلب به گونه اي يك جانبه و با در نظر گرفتن منافع خاص فكري و ايدئولوژيكي به ثبت و تحليل وقايع معاصر پرداخته اند، لذا در اين راه خواه ناخواه، مميزي، تحليل هاي اعوجاج دار و فراموشي و مغفول ماندن بعضا“ نكات مهم، برآنان عارض شده است.
بـه همين دليل بـاشگاه انــديشه، مجموعه همايشي را با عنوان كلي «گپ و گفت» تدارك ديده است كه در اين سلسله همايش ها كه هر چهارشنبه در شبستان انديشه تشكيل مي گردد، كليه كساني كه به نحوي با تاريخ، سياست و فرهنگ معاصر درگير بوده و از تاريخ سازان و يا تحليل گران محسوب مي گردند به بازگويي ناگفته ها و نانوشته ها و خاطرات مهم خود مي پردازند تا از اين رهگذر، مركزي براي ثبت وقايع و حوادث تاريخ معاصر از مناظر گوناگون و متفاوت و بعضا“ متناقض، به وجود آيد.
نخستين نشست اين مجموعه همايش با حضور دكتر انور خامه اي، تئوريسين و منتقد سياسي اجتماعي و ماركسيسم پژوه معاصر كه تأثير فراواني با آثار خود در جريانات سياسي چپ معاصر گذاشت، آغاز شد.
زندگينامه دكتر انور خامه اي
انور خامه اي در 29 اسفند 1295 ديده به جهان گشود.
او دورة متوسطه را در دبيرستان صنعتي ايران و آلمان گذراند و با آموزگارش تقي اراني (دبير فيزيك و شيمي) آشنايي پيدا كرد. از آراء و انديشه هاي وي بهره مند مي شد و مقالات منتشره در مجلة دنيا را مطالعه مي نمود. بدين طريق با اعضاي گروه موسوم به 53 نفر ارتباط يافت.
از اين رهگذر، در 22 ارديبهشت 1316 ش به عنوان يكي از اعضاي گروه ياد شده بازداشت و روانه زندان شد.
با بازشدن فضاي سياسي در نخستين سال دهة 1320، تشكل ها و جمعيت هاي متعددي پايه عرصة وجود گذاردند. حزب توده كه صورت سازمان يافتة فرقة اشتراكي پنجاه و سه نفر بود، تأسيس شد.
انور خامه اییدر 13 دي 1326 به همراه گروه 105 نفره، از حزب توده انشعاب كرد و به همراه آنان حزب سوسياليست تودة ايران را ايجاد كردند، اما به دليل ناكامي انشعابيون، حزب جديد فعلي و اعضاي آن از ادامة فعاليت انصراف دادند.
از تير 1329 تا 28 مرداد 1332 هفته نامة «حجار» را منتشر كرد. او در اين روزنامه عليه حزب توده و به نفع نهضت ملي شدن صنعت نفت و دولت دكتر مصدق مطلب مينوشت. در بهمن 1330 «جمعيت رهايي كار و انديشه» را تشكيل داد كه روزنامة «حجار» ارگان آن به حساب مي آمد.
نيمة فروردين 1340 براي تحصيل راهي آلمان شد. ابتدا در رشتة اقتصاد و علوم اجتماعي در دانشگاه هايدلبرگ تحصيل كرد و زبان عربي را نزد پرفسور «برتولد اشپولر» فرا گرفت. آنگاه عازم سوئيس شد و در پائيز 1964 / 1343 شمسي در دانشگاه فرايبورگ در رشته اقتصاد و علوم اجتماعي ادامه تحصيل داد. در 1966 م / 1345 شمسي ليسانس گرفت و پس از طي دورة فوق ليسانس در ژوئن 1969 تز دكترايش را در موضوع اقتصاد رياضي به زبان فرانسه منتشر كرد. او اين كتاب را به خليل ملكي تقديم كرد.
خامه اي از زمان تحصيل در آلمان قصد داشت تا رساله اش را دربارة ماركسيسم بنويسد، از اين رو خصوصا“ طي سالها تحقيق (1964 تا 1974 م) كتاب مشهور «تجديدنظر طلبي از ماركس تامائو» را به زبان فرانسه به رشتة تحرير درآورد و به انتشارات آنتروپروس سپرد و خود در شهريور 1353 شمسي به ايران آمد. اين اثر مشهورترين نوشتة خامه اي است كه در سال 1356 شمسي ترجمة فارسي آن نيز انتشار يافت و در 1381 شمسي نيز با تجديدنظر و مقدمه اي جديد به زيورطبع آراسته شد.
این اثربي شك مطرح ترين و تأثيرگذارترين كتاب او «تجديد نظرطلبي از ماركس تامائو» است كه ستايش هربرت ماركوزه، فيلسوف و تئوريسين بزرگ قرن بيستم را برانگيخت. ماركوزه در نامه اي، شخصا“ به ستايش از دكتر خامه اي و اثرش پرداخت. نامه و ستايشي كه با تواضع دكتر خامه اي تاكنون كمتر از آن سخن گفته شده است.
** ** **
دكتر خامه اي توضيح دادکه قبل از کودتا منبه اين نتيجه رسيده بودم كه جامعه شوروي، يك جامعه سوسياليستي نيست و از ادعاهاي اصلي خود، منحرف شده است به همين دليل من انشعاب كردم و هم از حزب توده و هم از «جمعيت رهايي كار و انديشه» جدا شدم. در هر صورت، روز كودتا عده اي از مردم طبقه پايين را مي ديدم كه هر كدام گوشه اي از وسايل خانه دكتر مصدق را به دوش كشيده و منزل دكتر مصدق را غارت مي كردند. اين منظره، براي من وحشت انگيز بود. مردم، خانة كسي را غارت مي كردند كه باني يك نهضت ملي بود كه مورد تأييد بعضي از مراجع تقليد هم قرار گرفته و مورد توجه تمام جهانيان هم بود. من پس از كودتا، سياست را بوسيدم و كنار گذاشتم و به فعاليت هاي علمي و ايدئولوژيك پرداختم. وقتي ارتباطات حزب توده با سفارت ها را مي ديدم از حزب توده جدا شدم و با 105 نفر ديگر حزب ديگري تشكيل داديم اما اين انشعاب هم نتيجه اي نداد. عده اي گفتند چون مورد حمله مسكو قرار گرفته بوديم، تعدادي از اعضاي ما انصراف دادند، اما اين حرف، شايد فقط در ذهن عده اي از انشعابيون مؤثر بود، ولي امثال خليل ملكي و آل احمد و عده اي ديگر، از همان ابتدا به مكتبي خاص كه بنيان هاي فلسفي و جامعه شناختي داشت، معتقد بودند.
پس از مدتي متوجه شدم كه عمق ايدئولوژي من هم زير سؤال قرار گرفته است، به ناچار به مطالعات عميقتر و ژرف تر در ماركسيسم از نظر علمي مشغول شدم. مطالعات من 20 سال طول كشيد كه من موفق شدم كتاب تجديد نظرطلبي را بنويسم كه در حقيقت نقد علمي و جامعه شناسانه اي از ماركسيسم بود.
اين تجربيات براي من روشن كرد كه اين انحرافات متوجه حزب و رهبري آن در شوروي است و نه متوجه ايدئولوژي و مكتب كه نيازمند مطالعه عميق و دقيق بود. تا آن زمان ما با منـطق سـاده اي به ايـن ايـدئولوژي نگاه مي كرديم و دترمي نيسم را قانون نهايي مي دانستيم، كه تعيين مي كند طبق قوانين تاريخي، جامعة سرمايه داري به جامعه سوسياليستي تبديل مي گردد. اما مشكلاتِ اين مسأله مرا متوجه نظرهاي ديگر كرد.
مدير باشگاه انديشه پرسيد آيا تجربه تيتو در يوگسلاوي در فرايند جدايي شما از حزب توده، تأثيري داشت؟
دكتر انور خامه اي يادآور شد كه تيتو پس از ما از شوروي جدا شد و شايد در آن موقع مشكلاتي هم با همديگر داشتند، اما ما بي اطلاع بوديم. هر چند شخصا“ با تيتو ديدار داشتم و ديدم كه در اتاق او، عكس بزرگي از استالين قرار داشت، كه معلوم بود اختلافات هنوز به نقطة جدايي نرسيده است. دو سال پس از ورود من به ايران، يعني در سال 1948 انشعاب تيتو از اردوگاه شوروي رخ داد.
آقاي گلشن، يكي از تاريخ نگاران حاضر در جلسه به حوادث قبل از دهه بيست شمسي اشاره كرد و پرسيد، تصفيه هاي استالينسيتي كه در دهه اول قرن حاضر انجام شد و مهاجراني مثل سيدابوالقاسم ذره برادر سناتور سجادي و عبدالحسين حسابي و احسان الله خان دوستدار و غيره در شوروي اعدام شدند، در ميان گروه شما يعني 53 نفر آيا بازتابي نداشت؟ آيا هيچ هشداري نبود و هيچ نكته بيني اي را ايجاب نميكرد؟
دكتر انور خامه اي پاسخ داد كه ما حتي از اخبار تمام محاكمات مسكو هم مطلع نبوديم، خبرها كوتاه بود و گيج كننده و حتي گاه مي شد خبرها را دروغ، و ساخته امپرياليست ها دانست. البته من تا حدي كنجكاوي زيادي داشتم و به همراه مرحوم احسان طبري كه با او مأنوس بودم، سعي داشتيم تمام مجلات و اخبار را پي گيري كنيم. كه بدين ترتيب از متن مفصل محاكمات مسكو مطلع شديم و براي دوستان، نقل كرديم كه منجر به بحث هاي شديدي در ميان 53 نفر شد. اشخاصي مثل كامبخش سعي داشتند ما را اقناع كنند كه اين افراد كه اعدام شدند، واقعا“ جاسوس بودند، اما خود دكتر تقي اراني، كوششي براي اقناع ما نمي كرد و بر استقلال حزبي ما تأكيد داشت. در حقيقت بعدها در خود زندان، حتي خود اراني هم صراحتا“ گفت كه اينها را بدون هيچ گناهي، استالين كشته است و استالين يك ديكتاتور است.
اما در هر صورت گسترة اعدام ها را ما تا سالها بعد نمي دانستيم و محاكمات را در حد تعداد 40، 50 نفر از رهبران مي دانستيم و فقط بعدها بود كه دريافتيم ميليون ها نفر در جريان تصفيه هاي سال 1938 و 1939 كشته شده اند. در هر صورت ما از كل جريانات بي خبر بوديم.
يكي ديگر از حضار ضمن تشكر از سعه صدر و حوصله فراوان دكتر خامه اي از ايشان پرسيد كه شما به عنوان يكي از فعالان قابل تقدير جنبش چپ در ايران و نماينده طبقه روشنفكر و آزادانديش جامعة ايران، چقدر خود را مسئول وضعيت جامعة ايراني پيش از كودتاي ننگين 28 مرداد و 25 سال سلطنت و استبداد پس از آن مي دانيد؟
اين پرسشگر گفت : به نظر من جامعة روشنفكري ايران، همواره درگير خواسته ها و منافع طبقاتي خود بوده و همين گرايش عمومي روشنفكران به تأمين منافع طبقاتي، باعث شد كه در بسياري از جريانات سياسي، فقط داراي دو موضع باشد. يا واپسگرا شده و به درون خانه ها مي رفته كه نتيجة آن كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران» بود كه آخرين تير خلاص را به جامعه روشنفكري ايران زد و موضعِ ديگرِ جريانِ روشنفكري اين بود كه گولِ جريان هاي غالب سياسي را خورده و با آن همراه شوند.
به نظر من همراهي جنبش روشنفكري و چپ در ايران كه با انقلاب سال 57 كرد، ساده انگارانه بود و سير وقايع، اتفاقات ديگري را رقم زد.
دكتر انور خامه اي در پاسخ به اين پرسشِ انتقادگونه بر تفكيك تاريخ پيش از كودتاي 28 مرداد 32 و تاريخ پس از آن تأكيد كرد. و گفت كه من قبل از 28 مرداد خود را يك فعال سياسي و اجتماعي مي دانستم و تا آن روز هم ،آنچه را كه به عنوان يك روشنفكر مي توان انجام داد،انجام دادم پس از آن هم به كارهاي تئوريك مشغول شده ام كه به هيچ وجه منحرف كننده نيست وتمام هم و غم خودم را برمنطق وفلسفه و متدولوژي گذاشتم. و بايد بگويم كه فعاليتهاي سياسي ما،بين سال هاي 1329تا1332هم بي اثر نبود.ما از نظر تئوريك،كمر حزب توده را شكستيم.بايد در نظر داشت كه جبهه ملي در بدو تولدش، تئوري معيني نداشت و فقط شعار انتخابات آزاد و ملي كردن صنعت را مطمح نظر قرار داده بود.
دكتر انور خامه اي هم چنين توضيح داد كه كتاب «خدمت و خيانت روشنفكران» از آل احمد، تير خلاص نبود بلكه يك خدمت بود چرا كه وضعيت روشنفكران و نقائص آنها را نشان داد. حُسن جلال اين بود كه آنچه را كه در درونش بود، بي هيچ ملاحظه، بيان مي كرد. جلال را بايد در كليتش ديد. او كسي بود كه روشنگر راه بسياري از افراد شد و مطالب او هنوز هم قابل استفاده است و مي توان گفت كه او يكي از برجسته ترين روشنفكران ما بود.
دكتر انور خامه اي هم چنين توضيح داد كه كتاب «خدمت و خيانت روشنفكران» از آل احمد، تير خلاص نبود بلكه يك خدمت بود چرا كه وضعيت روشنفكران و نقائص آنها را نشان داد. حُسن جلال اين بود كه آنچه را كه در درونش بود، بي هيچ ملاحظه، بيان مي كرد. جلال را بايد در كليتش ديد. او كسي بود كه روشنگر راه بسياري از افراد شد و مطالب او هنوز هم قابل استفاده است و مي توان گفت كه او يكي از برجسته ترين روشنفكران ما بود.
دكتر آندرانيك سيمونيان، زبان شناس و استاد دانشگاه، مطالبي را بيان كرد. ايشان خطاب به دكتر ملكي گفتند كه شما و امثال شما، زندگي خود را فداي منافع و مصالح ملي كرده ايد، حالا چه به زعم خود و آنچه درست تشخيص مي داديد و چه به صورت ديگر. با اين نوع زحمات، ملت ايران، حق حيات پيدا كرد و اگر امثال شما وارد جريانات نمي شديد به تحقيق ما امروز اين تجارب را نداشتيم. مي گويند كه وقتي عملي انجام شد، آنگاه اشتباهات را تجربه نام مي نهند، و اگـر عمـلي انجام نشده باشد اصلا“ سـابقه اي بـراي تجربه كردن و عبرت آموزي وجود ندارد
به عقيده من آل احمد و به آذين هيچ كدام در آزادي مطلق براي اختيار كردنِ مواضعِ خود، عمل نكرده اند. هر كدام در يك پهنه اي از جبرهايي قرار داشتند كه خواه ناخواه، اختيارشان را نسبي مي كرد. من مي گويم هيچ كدام از اينها تير خلاصي به جنبش روشنفكري ايران نزدند. آنها تكه كوچكي از اين پازل بسيار بزرگ بودند كه نامش جنبش روشنفكري ملت ايران بود. بيش از اين هم نبايد از اينها توقع داشت.
به نظر من، خط سرخ جدايي در جريان روشنفكري ايران، از وسط چپ ماركسيست يا چپ مذهبي يا راست ها يا محافظه كاران رد نمي شود، بلكه خط جدايي در بين روشنفكران ايراني، از ميان عوامل وابسته و عوامل ملي مي گذرد. يعني افرادي كه در هر كدام از احزاب و جريانات هستند و بعضي ها وابسته به منافع خارجي هستند، در مقابلِ افرادي كه تفكر ملي دارند و قلبشان براي اين سرزمين مي تپد قرار دارند.
مديريت باشگاه ضمن يادآوري اينكه از حزب توده به مقدار زيادي صحبت شده، بحث را به سمت و سوي ديگري سوق داد و گفت، پس از فروپاشيِ شوروي، از انشعابيون حزب توده، و از اشخاصي مثل شما و خليل ملكي نامبرده شد كه ايده آل «سوسياليسم با چهره انساني» را مطرح كرده بوديد. البته وقايع بهارپراگ و شعار معروف دوبچك كه همين ايده آل شما بود، بعدها رخ داد. و چنين مطرح شد كه ديدگاه هاي شما با ديدگاه هاي دوبچك مشابهت داشت. آيا اين امر را تأئيد مي كند؟
دكتر انور خامه اي پاسخ داد : ايده آل مرحوم خليل ملكي تقريبا“ همين بود اما من فعاليت هاي سياسي خود را برخلاف ملكي ترك كردم و نويسنده و روزنامه نگار شدم. ولي خليل ملكي به فعاليت هاي خود ادامه داد و حزبي تشكيل داد هر چند كه نگذاشتند به نتيجة دلخواهش برسد. من در مورد خودم بايد بگويم كه با بهارپراگ اميدوار شدم چرا كه معتقد شدم كه وقايع، دارد صورت صحيحي به خود مي گيرد. يعني به ايده آل بنيانگذاران اين مكتب، نزديك مي شود. بعدها كه خبر ورود شوروي به پراگ را شنيدم، مثل پتكي بود كه بر سرم فرود آمد.
جمع بندي نشست گپ و گفت با حضور دكتر خامه اي، توسط يكي از اعضاي باشگاه چنين صورت گرفت كه در كل بايد سعة صدر و فراخي سينه و صبوري و بردباري و گشادهرويي دكتر خامه اي را در مقابله و مواجهه با بحث هاي طرح شده ستود.
و ديگر اينكه روزآمدي آقاي خامه اي و اينكه در جريان دقيق مسايل روز قرار دارند امري قابل ستايش است.
دكتر خامه اي به عنوان يك ماركسيسم شناس و يك ماركسيسم پژوه، فردي است قابل ستايش، و سنجش و نقد اساسي و دقيقي كه از ماركسيسم ارائه كرده اند، براي دهه ها و سدههاي آينده مي تواند مفيد و بهره آفرين باشد. تسامح و تساهل علمي، معقوليت، اعتدال رفتاري و اخلاقي ايشان نيز الگويي بي نظير است.