پنجشنبه 16 09

نقش علی امینی در تاریخ معاصر ایران

1382/2/10

ششمين جلسه گپ و گفت با حضور ناصر خدايار برگزار شد. ناصر خدايار، روزنامهنگار، نويسنده، مترجم و از مشاوران ويژه علي اميني، نخست وزير ابتداي دههي چهل است، كه در دورهي كوتاه صدرات اميني، نقش مهمي در حوداث آن دوران داشت و دراین نشست بازگويي خاطرات و تحليلهاي خود پرداخت.

او در ابتدا به شروطي پرداخت كه اميني براي شاه گذاشته بود تا سمت نخست وزيري را بپذيرد. از جمله اينكه مجلس تعطيل شود تا انتخابات بعدي به شكل آزادانه برگزار شود و شرط ديگر اينكه سپهبد تيمور بختيار رئيس سازمان امنيت نباشد. بختيار هم بر كنار شد و آن فيلسوف بزرگ (پاكروان) رئيس ساواك شد. به گفته ناصر خدايار، احسان نراقي هم در كنابش (كه قسمت دومش درست است ولي قسمت اولش را بايد توضيح بدهند) اشاره كرده كه تيمسار پاكروان، سواي ديگران بود.

ناصر خدايار دربارهي تيمور بختيار گفت. من با او خيلي دوست بودم از زمان سروانياش. منتها او آدمي بود كه هر وقت آدم را ميديد معلوم نبود كه با آدم دوست است يا دشمن. ممكن بود گاهي قربان صدقه ی آدم برود و ده دقيقه بعد شخص را به زندان بياندازد.

ناصر خدايار معتقد بود كه واقعه اول بهمن 1341 ،يك توطئه بود براي اين كه شهر را به آشوب بكشند و تيمور بختيار نخست وزير بشود و بلايي سر دكتر اميني بياورند كه اين مورد خنثي شد.

ناصر خدايار در توضيح روابط خود با علي اميني گفت: من ديدم روزنامه لوموند ايشان را تشبيه كرده بود به ژانرال دوگل. به دكتر اميني گفتم كه كنتورت پر شده، مواظب باش! شاه طاقت اين مسائل را ندارد! همين طور هم شد. در زمان دكتر اميني ملاقاتهاي محرمانهاي بين جبهه مليها و نيز سازمان دانشجويان جبهه ملي صورت ميگرفت. يك شب، اميني به من گفت كه امروز احسان نراقي با ابوالحسن بنيصدر و حسن حبيبي ميآيد، تو هم بيا منزل ما. من نرفتم اما خب با او مينشستند و برنامهريزي ميكردند. چون اين جناح، ميديدند كارهاي ايشان مثبت و به نفع مملكت است. روابط امینی با بنده، بسيار صميمانه بود و همكاري مطبوعاتي داشتيم و نشريهي «ستارهي تهران» ناشر افكارشان بود. بعد از 28 مرداد هم اولين روزنامهاي كه عكس مرحوم مصدق را چاپ كرد روزنامه من بود و تيراژ ما آن روز به صدهزار هم رسيد و مورد غضب هم واقع شد.

ناصر خدايار در مورد فضاي سياسي دوره اميني توضيح داد كه در دوران ايشان، تا حد ممكن آزادي وجود داشت. اصلاحات ارضيشان هم بر خلاف آنچه ميگويند اگر درست جلو ميرفت، ما ديگر محتاج چيزي نبوديم كه حالا بگويند آمريكاييها آمدند اين اصلاحات را به وجود آوردند، كه ايران حالا محتاج بشود گندم بخرد. بعضي از وزيران كابينهي ايشان، عليه ايشان جاسوسي ميكردند كه يكي از آنها بعداً به دبير كلي حزب رستاخيز و ايران نوين هم مفتخر شدند. براي اينكه ايشان را ايزوله بكنند شروع كردند به زدن نزديكان ايشان، كه از ايشان دور شوند. روز آخري كه ايشان گفت من ميروم، دو نفر براي ايشان مانده بودند، يكي برادر زن خودش آقاي وثوق و يكي بنده. هيچ كس به ايشان وفادار نماند. خيليها از ايشان توقعاتي داشتند كه انجام نميداد.

ناصر خدايار مدعي بود در دوران نزديك دو سال صدرات اميني، يك نفس آزادي كشيده شد و جبهه ملي هم فرصتهاي خيلي خوبي را در اين دوره از دست داد.ولی جبهه ملي توانست در اين دوره، حداقل يك تشكل قوي داشته باشد و آن سازمان جوانان را بنام سازمان رهبري جوانان تشكيل دهد.