1382/2/17
نشست گپ و گفت باشگاه با حضور دكتر احسان نراقي برگزار شد او در اين نشست به بازگويي وارزيابي خاطرات خود از«رجال عصر پهلوي»پرداخت.
او كه با صراحت نظرش را در باب چهره هاي گوناگون در ساحات مختلف اجتماع دوره پهلوي بيان مي كرد، نخست به دكتر غلامحسين صديقي پرداخت.به نظر او دكتر صديقي مردي بود فرهيخته وبافرهنگ و متعالي كه ما در نسل گذشته نظير او را نداريم.هرچند او مكتوبات فراواني نداشت اما كلاس درسش بسيار آموزنده و بارور بود.دكتر صديقي كسي بود كه به واسطه تحصيلات كلاسيك در غرب محيط آزاد انديشي، محيط تفكر اثباتي، تحقيقي و انضباط را درك كرده بود.دكتر نراقي در ادامه وجود دكتر صديقي را در ابتداي تأسيس موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي بسيار مفيد و ضروري خواند و گقت وجود فرد پاك طينتي مثل او در موسسه به همه نشان مي داد كه ما وابسته به هيچ جا نيستيم. ديگر اينكه وقتي شاه به او پيشنهاد نخست وزيري را داد، او كاري اصولي و اخلاقي كرد و خواست كه شاه طبق قانون اساسي عمل كند و چون چنين نشد پس از دو هفته ماجرا را كاملاً رها كرد و به خانه اش رفت.
يكي از حضار مطرح كرد كه با تمام احترامش براي دكتر صديقي او چطور جامعه شناسي بود كه حاضر نبود در كنفرانس هاي خارج از كشور شركت كند ومي گفت نمي خواهم از دولت زاهدي پاسپورت بگيرم.ديگر اينكه در سال1344كه دكتر آريان پور كتاب«زمينه جامعه شناسي»را چاپ مي كند آنتوني گيدنز به گفته خودش قالپاق دزد بوده است!اين دو جامعه شناس يعني دكتر صديقي و دكترآريان پور به دليل قليل التاليف بودنشان نتوانستند تاثيري بر جامعه بگذارند.مثلاً مقايسه كنيد با آنتوان گيدنز كه الان غولي در جامعه شناسي است و يا با شريعتي و سروش در ايران!
دكتر احسان نراقي در پاسخ گفت:فراموش نكنيد كه دكتر صديقي بيست و پنج سال در دانشگاه تدريس موثر و گيرا و بنيادي جامعه شناسي داشته است و حتي دو سال در دانشكده الهيات تاريخ فلسفه معاصر درس مي داده است و دكتر بهشتي هميشه مي گفت من هر چه فلسفه مي دانم از دكتر صديقي آموختم.امثال مطهري و باهنر نيز از او بهره بردند.در موسسه نيز به دانشجويان مشورت هاي گوناگون مي داد و حدود يك ميليون فيش در خانه داشت كه به دليل وسواس تمايلي براي چاپ آنها نداشت.احسان نراقي در ادامه گفتارش به دكتر سيد حسين نصر پرداخت و گفت او در آمريكا ابتدا فيزيك و رياضي خوانده بود.بعد سراغ تمدن و فرهنگ اسلامي آمد البته با يك بينش خاصي كه متداول در حوزه و در ميان اهل علم نبود.او به تحقيقات علمي تمدن اسلامي توجه كرد و كار او روز به روز رونق بيشتري در دنيا يافت.به طوريكه امروز جز10يا15نفر اول در تاريخ تمدن اسلامي است.متد علمي بين اسلام شناسان غربي رايج بود ولي او خوب توانست خودش را برساند هر چند كه زبان عربي را چندان نمي دانست و آن مقدمات معمولي و كلاسيك را نداشت.دكتر نراقي به بخش مهمي از عملكرد دكتر نصر پرداخت كه براي او سرنوشت ساز شد.نراقي در مورد پذيرفتن پست رياست دفتر فرح پهلوي در سال57توسط دكترسيدحسين نصر گفت:روزي شريف امامي به من زنگ زد و پيشنهاد كرد به نزد فرح برويم و در ميان اين اتفاقات فرح را دلداري دهيم كه بايد تحمل كند و از اين حرف ها.بحث شد كه توجه به اسلام لازم است و در اين سال ها بي اعتنايي شده و بايد تحولات را پذيرفت. فرح گفت كه من مي خواستم با شما مشورت كنم در مورد رياست دفترم مابين دكتر حسين نصر و مهدي سميعي كه مدتي رئيس بانك بود.من گفتم كه به نظر من مهدي سميعي خوب است.فرح گفت شما چرا نصر را مناسب نمي بينيد.گفتم چرا نصر را مناسب مي بينم اما براي خودش و نه براي شما.شايد براي شما رئيس دفتر خوبي باشد اما براي خود او مناسب نمي بينم.و شما هم بايد اين انصاف را داشته باشيد و از او نخواهيد كه به نظر من براي او شكست و ضرر است.فرح گفت آخر خودش اصرار دارد.گفتم اشتباه مي كند.من مي گويم به مصلحتش نيست و به هر صورت چندي گذشت و دكتر نصر رئيس دفتر شد.او جنبه های جاه طلبي داشت و البته هيچ آدمي عاري از عيب نيست.البته آدم ناپاكي نبود و يكي از دلائلي كه اينجا گرفتاري پيدا كرد و من دنبال كارش بودم اين بودكه چهار ميليون از بانك كشاورزي وام گرفته بود و اين جز مشكلاتش شده بود.البته همسرش نيز زن جاه طلبي بود.دكتر نراقي در ادامه گفتارش بر پرهيز از ذهنيت سياه و سفيد مطلق تاكيد كرد و ذهنيت اين نسل را نا متعادل خواند كه بايد متعادل شود.
نراقي گفت آنچه دكتر شريعتي در نزديك كردن جوان ها به دين كرده تمام حوزه هاي علمي ما اين كار را نكردند. تنها شريعتي اين كار را كرده در عين حال كه دين را وسيله سياست قرار داده اما بايد جمعش را ديد و همه را باهم ديد.
نراقي كتاب هاي خاطرات و تاريخ هاي شفاهي را كه اين ايام رونق يافته اغلب بي بنياد و بي اساس و مجعول خواند و گفت كسي كه در زمان شاه رازنگهداري و حرف نزدن سر موفقيتش بوده و تا70سالگي كتاب ننوشته، چطور يكدفعه هوس مي كند خاطراتش را بنويسد.
وزرا و مسئولان رژيم شاه همه مدعي اند كه مي خواستند ايران را بهشت برين بكنند و دو نفر نگذاشتند يكي شاه و ديگري هم هويدا.هر دو هم كه در اين دنيا نيستند پس مي شود راحت حرف زد.نراقي دو مورد اين خاطرات را استثنايي خواند.يكي آنان كه در رژيم گذشته سمتي نداشتند و ديگري آناني كه مغضوب رژيم بوده و در آن هنگام در خارج بودند.مثل خاطرات ابوالحسن ابتهاج.نراقي گفت كه ابتهاج هنگام نوشتن خاطراتش از او ياري گرفته و به اسناد و آرشيوها نيز مراجعه كرده است.و نيز به دليل پاك طينتي اش، كتاب او، بخشي از تاريخ معاصر را پوشش مي دهد. پرسشگري نيز از دكتر نراقي پرسيد با توجه به اينكه سكان نخست وزيري ايران13سال در دست هويدا بود چرا او نتوانست بر رفتار مستبدانه شاه تاثير داشته باشد و رفتار استبدادي شاه به شهادت تاريخ يك سير صعودي داشت و هويدا نيز به خدمتش در آن دستگاه ادامه داد.نراقي در پاسخي غيرعادي گفت هويدا شخصاُ دموكرات بود و در رفتار با همكارانش نهايت ادب و خضوع را به كار مي برد.هيچ گاه با آنها با خشونت برخورد نمي كرد و رفتار مترقيانه اي داشت از اين جهت دموكرات بود و در مملكت ما و در ميان رجال آن زمان كمتر كسي داراي اين خصوصيت بود.نراقي تلويحاً از پاسخگويي مستقيم به پرسش طفره رفت و در مورد دكتر حسن حبيبي نيز گفت با اينكه من او را در سال1341سه ماه در منزل خواهرم مخفي كردم ، اما او هيچ وقت قدر ندانست و پس از انقلاب هيچ كمكي نكرد و حتي براي فوت خواهرم هم تلفني نزد در حاليكه بورس تحصيلي او به فرانسه را من درست كرده بودم.دكتر نراقي آثار ترجمه شده توسط دكتر حبيبي را نيز غيرقابل خواندن خواند و گفت كه استادان دانشگاه نيز همين نظر را دارند.
احسان نراقي در ادامه به دكتر علي اكبر سياسي پرداخت و او را از افراد دانشمند و از دسته صديقي ها دانست.معتقد به اصول كار-دقت در كار-عقل گرايي مطلق در كارها و عشق به وطن.پس از كودتاي28مرداد هم شاه امر كرد به دانشگاه كه12نفر از جمله مهندس بازرگان و مهندس حسيبي و جبهه مليون را از خدمت عزل كند.دكتر سياسي نپذيرفت و مجبورشان كرد كه به وزير فرهنگ واگذار شود كه اين هم كاري خلاف عرف محسوب مي شد.چون آن موقع دانشگاه مستقل بود و احكام را رئيس دانشگاه مي داد و نه وزير.پس از دكتر سياسي كه با اشاره شاه بركنار شد دكتر فرهاد انتخاب شد كه اتفاقاُ او هم مرد مستقلي بود و زير بار حرف آنها نمي رفت.
نرافي در ادامه دكتر جمشيد آموزگار را نيز فردي داراي جنبه هاي مثبت و منفي دانست كه حافظه بسيار استثنايي داشت.به نظر نراقي، جمشيد آموزگار مي خواست در آن سيستمي كه بناي آن بر اطاعت محض بود تا حدي اصولي نيز باشد.ولي در نهايت در آن سيستم نراقي شريف امامي و دكتر اقبال را نيز داراي آلودگي هاي جاه طلبي و پست و مقام خواهي عنوان كرد و عنوان كرد كه دكتر اقبال آدم درستكاري بود و اهل سوءاستفاده نبود.ولي در مقابل شاه بسيار انعطاف پذير و نوكر صفت بود.
در اين ميان دكتر نراقي از دكتر علي اميني نام برد و او را مرد اصلاحات ناميد كه به اجبار جان اف كندي نخست وزير شد و روزنه آزادي هرچند كوتاه مدت براي كشور به وجود آورد.به باور دكتر نراقي اميني هم از جبهه ملي ها خورد و هم از شاه و مخالفت و درگيري جبهه ملي با اميني را مضر دانست و گفت جبهه ملي ها به هيچ دردي نمي خورند و نخواهند خورد.تا قيام قيامت هم ، اين ها هيچ نقشي جز يك اعلاميه اي كه تعداد كمي آن را مي خواند نخواهند داشت.
نراقي آنان را عناصر غيرفعال سياسي خواند كه مي خواهند اسم و نامشان را در گذشته حفظ كنند و به آينده هم نظر ندارند.