محمدمهدي عبدخدايي نخستين سخنران دومين روز همايش بود كه عنوان گفتار خود را علل انجام كودتاي 28 مرداد قرار داده بود.
او كه از سنين نوجواني وارد فعاليت هاي سياسي شده بود تا به امروز همچنان در خلوت و جلوت به سياست مي پردازد. البته در مورد نقش او در تاريخ معاصر، گفت و گوهاي زيادي صورت گرفته، اما بي ترديد او خاطرات و ناگفته هاي بسياري دارد كه تاكنون كمتر بازگو كرده است. عبدخدايي در اين سخنران ابتدا تاريخچه كوتاهي از نهضت را بيان كرد و پس از آن تحليل خود را ارائه داد.
او در ابتدا يادآور شد كه از ابتدا و سنين نوجواني با فداييان اسلام همكاري مي كرده و با مرحوم نواب صفوي در ارتباط بوده است. او كه از شجاعت، بيباكي و تهور نواب، متأثر بود، تاريخچه كوتاه خود از روند نهضت را چنين بيان كرد كه در 16 اسفند سال 1328 رزم آرا توسط فداييان اسلام ترور شد و در 23 اسفند همان سال فردي به نام «نصرت اله قمي»
» در دانشگاه، زنگنه، وزير فرهنگ شاه را كشت. كه البته نصرت اله قمي ربطي به فداييان اسلام نداشت و دانشجوي حقوق بود و در سال 1333 اعدام شد.
در 19 اسفند سال 1329 نواب صفوي نامه اي با قلمي تند و آتشين خطاب به نمايندگان مجلس نوشت و در آن گفت :
«اگر به ملي شدن صنعت نفت رأي ندهيد، سرنوشت رزم آرا در انتظار شماست».
درست ده روز پس از اين نامه يعني در 29 اسفند، مجلس سنا، قانون ملي شدن صنعت نفت را تصويب كرد كه اين روز به همين دليل، روز ملي شدن نفت نام گرفته است.
عبدخدايي در مورد قدرت روحي نواب صفوي گفت : وقتي قرار شد كه حسين علاء نخست وزير شود، نواب صفوي خطاب به او گفت :
«حسين علاء! زمامداري يك ملت مسلمان درخور تو نيست. فورا“ بركناري خود را اعلام كن.» همين جمله نيز منجر به استعفاي حسين علا شد. و در نهايت جمال امامي به دكتر مصدق پيشنهاد پذيرش نخست وزيري را ارائه داد كه دكتر مصدق نيز پذيرفت و ماجرا وارد مرحله اي ديگر شد. اما طرفه آنكه اولين وزير كشور كابينه مصدق، فضل اله زاهدي بود.
عبدخدايي گفت به ياد دارم مرحوم دكتر شايگان كه پس از انقلاب به ايران برگشته بود، مي گفت : مصدق در ابتدا به همكاري با شاه چشم داشت و اميدوار بود كه همه با هم يعني دربار و دولت، با استعمار انگلستان مبارزه كنند، اما بعدا“ رويه عوض شد.
عبدخدايي در مورد تز سياست منفي، نظر خود را چنين بيان كرد كه اين تز ابتدا از سوي شهيد آيت اله سيدحسن مدرس بيان شد يعني در سال 1907 كه روس و انگليس ايران را به دو منطقه تحت نفوذ خود درآورده بودند، مرحوم مدرس اين نظريه استراتژيكي را ارائه داد.
عبدخدايي تحليل خود از علل شكست مصدق را چنين بيان كرد كه دكتر مصدق معتقد بود آمريكايي ها نظر استعمار جغرافيايي ندارند. بايد توجه داشت كه پس از جنگ جهاني دوم جريان چپ و افكار ماركسيستي در تمام روشنفكران جهان سوم قدرت گرفته بود. در ايران هم وضع به همين گونه بود به شكلي كه اولين كارت هاي عضويت حزب توده در ايران به امضاي جلال آل احمد صادر ميشد.
عبدخدايي معتقد بود رجال ما نمي دانستند كه آمريكا به جاي استعمار جغرافيايي و سياسي به دنبال استعمار اقتصادي است. اين مسايل ريشه در وقايع پس از جنگ دوم داشت، همچون طرح مارشال، كه براي كمك به اقتصاد بحران زده اروپا از سوي آمريكا ارائه شده بود. رجال ما نمي دانستند كه بين اروپا و انگلستان و آمريكا هماهنگي كامل اقتصادي وجود دارد. آنان طرح مارشال و پيمان ناتو را فراموش كرده بودند. آنان متوجه نبودند كه هشتاد درصد اقتصاد آمريكا با انگلستان پيوند خورده بود، لذا آمريكاييان (چه دموكرات ها و چه جمهوري خواهان) تمايل داشتند كه از انگلستان حمايت كنند، اما اعتقاد رجال ما بر اين بود كه اختلافات درون سرمايه داري آنقدر گسترده است كه مي توان از اين اختلافات در جهت حفظ منافع ملي استفاده كرد. به همين دليل مصدق به كمك آمريكا چشم اميد داشت و به همين دليل اصل چهار ترومن را در ايران گسترش داد. و من به ياد دارم كه وقتي هريمن به نمايندگي آمريكا به ايران آمد، روزنامه چلنگر نوشت :
«خير مقدم جناب اهريمن»
اما در همان هنگام كه اين اشتباه تاريخي توسط رجال ما صورت ميگرفت، نواب صفوي گفته بود : اگر امروز پاي آمريكا را به ايران باز كنيد، فردا بايد هزار شهيد بدهيد تا بتوانيد او را بيرون كنيد.
محمدمهدي عبدخدايي در توضيح موضع خود گفت من هر چند مخالف مصدق هستم اما شرافتمندانه مي گويم كه او فردي مستقل بود و وابستگي به هيچ جا نداشت.
دكتر مصدق عمدا“ دست حزب توده را در فعاليت هايش و برگزاري ميتينگ ها و تبليغات باز گذاشته بود كه بگويد اگر من نباشم ايران، ايرانستان ميشود، يعني به دامان چپ فرو مي غلتد. اما دكتر مصدق در اين ميان به مردم ايران كه نود درصد، معتقد و شيعه بودند توجه نداشت و همين ميدان دادن به جناح چپ، موجب جدايي مصدق از مردم شد. دليل آن، اينكه كودتاي 28 مرداد فقط با 5 تانك صورت گرفت در حالي كه در قيام سي تير در سال قبل، ده ها تانك موفق به كنترل و پراكنده كردن مردم نشده بودند.
به باور عبدخدايي، كودتاي 28 مرداد در بين مردم زمينه داشت. همچنانكه در شيلي در سال 1953، ابتدا آلنده را از محبوبيت نزد مردم دور كردند، و پس از آن كودتاي آمريكايي انجام گرفت. در نهايت بايد گفت علل انجام كودتا، عدم آگاهي رجال كشور ما از سياستهاي خارجي و نيز توجه نداشتن دست اندركاران به اعتقادات توده مردم بود. عبدخدايي در پايان گفتار خود گفت يكي از خدمات بزرگ مصدق آن است كه در فاصله روزهاي 25 مرداد 1332 تا 28 مرداد، اعلام جمهوري نكرد. من برخلاف بقيه، اين را خدمت او مي دانم. هرچند در آن سه روز عده زيادي از مصدق خواستند كه حكومت را جمهوري اعلام كند، اما مصدق نپذيرفت و حق هم داشت. او توجه داشت كه اقوام زياد با تنوع جغرافيايي، فرهنگي، نژادي، زباني و مذهبي در ايران زندگي ميكنند و شاه در آن هنگام مظهر وحدت ملي بود. مصدق اين را به خوبي ميدانست و براي تجزيه نشدن كشور، با اعلام جمهوري مخالفت كرد.
*** ** ***
سخنران دوم روز يكشنبه دكتر حاتم قادري بود كه عنوان گفتار خود را «طرحواره اي براي فهم مصدق» اعلام كرده بود.
دكتر حاتم قادري در ابتداي سخنان خود گفت سخن گفتن از دكتر مصدق پس از نيم قرن دشوار است چرا كه او به تك حماسه ملي ايران، حداقل در تاريخ معاصر تبديل شده است. اين يك نگاه به مصدق است و نگاه ديگر معتقد است كه چه عالمانه و عامدانه و چه غير آن، مصدق انحرافات بسياري داشت و با دينگرايي آيت اله كاشاني سر ستيز داشت. در كل، اين دو روش برخورد با دكتر مصدق وجود دارد و به همين دليل ارائه تحليل علمي از شخصيت مصدق، دشوار است. دكتر قادري يادآور شد كه سخنش فارغ از ارزشداوري و دور از مباحث سياسي است. او گفت البته شخصا“ قضاوت دارد اما قضاوت او اخلاقي و سياسي نيست بلكه معرفتي و شناختي است.
دكتر قادري آنگاه طرح خود براي تبيين مصدق را چنين ارائه داد كه مصدق داراي ويژگي هاي خاصي بود.
يك آنكه او يك كارير سياسي گسترده داشت، كه محور زندگي او محسوب مي شد. او فردي با تجربه فراوان اداري ـ سياسي بود. البته اين ويژگي مصدق، مورد قبول همگان است و موافقان و مخالفان او، بيشتر در مورد همين كارير سياسي او صحبت كرده اند.
ويژگي دوم مصدق، اشرافيت او بود. دكتر قادري در توضيح واژه اشرافيت گفت، اين واژه، امروز تغيير معنايي پيدا كرده و مردم نسبت به آن داوري منفي دارند. نگاه منفي مردم نسبت به اشراف و اشرافيت ناشي از تحولات ساختاري در جامعه و بينش نويني است كه در جوامع، نسبت به طبقات و اقشار پديد آمده است. اما منظور من از اشرافيت، نوعي جنم، ويژگي و كاراكتر خاصي است كه ارتباطي با انساب و خاندان ندارد. كما اينكه فردي ممكن است از قاجار يا سلسلههاي ديگر شاهي و حكومتي نباشد اما ويژگي و كاراكتر شخصيتي اشرافيت را به همراه داشته باشد.
دكتر قادري گفت مشكل جامعه ما اين است كه صاحب اشرافيت اصيل و استخواندار و با اسطقس نيست. اگر اين نوع اشرافيت وجود داشت، توزيع قدرت بهتر در جامعه صورت مي گرفت و سازگاري با تحولات اجتماعي، ناگزير بيشتر مي شد. در حقيقت اشرافيت بايد به شكل لولايي بين قدرت شاه و تودههاي مردم عمل كند. كه ما در جامعه معاصر اين امر را نداشتيم، برخلاف كشورهايي چون انگلستان.
دكتر مصدق جزء معدود اشراف اصيل و با جنم بود. همچون مرحوم احمد قوام هرچند كه اين دو شخص، نقطه مقابل هم بودند و با يكديگر رقابت داشتند.
دكتر حاتم قادري تبيين جالبي از الگوي تيپولوژيك مصدق ارائه داد و گفت به نظر من الگوي تيپولوژيك دكتر مصدق، دهگانان پيشين در دورة ساسانيان بودند.
دهگانان (دهقانان) برخلاف معناي امروزه كه به معناي كشاورزان است، افرادي بودند داراي اعتبار و صاحب املاك.
كهولت سن و بيماري دكتر مصدق نيز ويژگي ديگر كاراكتر او در نزد مردم بود. رفتار او كه با بيماري جسمي همراه بود موجب وجاهت و حرمت ميشد كه رأفت و چشمه هاي اشك را به دنبال داشت.
دكتر قادري در مورد كاراكتر دكتر مصدق گفت او هماوردي اشرافي با پير استعمار را در خور خود مي ديد نه توده هاي مردم. البته اين بحث از جهت روانشناسي فردي است. مثلا“ اينكه دكتر مصدق دستور داد كه عكس او را از سازمان هاي اداري بردارند و به حملات مطبوعات نسبت به شخص نخست وزير توجهي نكنند و پاسخ ندهند، اين امر شايد ناشي از آن باشد كه او هماوردطلبي را مناسب شخصيت خود مي ديد. اين تحليل متناقض با تحليلي است كه از دموكرات منشي مصدق ارائه مي شود. شايد اين نوع رفتارهاي او، بيش از روحيه دموكراتيك، ناشي از همان ويژگي اصيل اشرافي باشد. البته ارائه اين تحليل براي آن است كه بك گراند شخصيتي مصدق در مبارزه و منطق سياسي اش مشخص شود. مصدق شخصيت خود را مناسب اين مي ديد كه با انگلستان و استعمار مبارزه كند.
دكتر حاتم قادري توضيح داد كه از ديد روان شناسي فردي، گاهي بين دو گروه ستيزنده با هم، مشابهت هاي پنهاني فراواني وجود دارد.
نمونه امروزه آن درگيري ايران و آمريكا است كه علائق و عواطفي در رأس ماجرا وجود دارد كه حتي بر تصميم گيرندگان هم آشكار نيست كه اين علائق و عواطف، خود را با ستيز و خصومت نشان مي دهند. به عبارت ديگر هر ستيزي، خارجي و خير و شر و بين دو دشمن سازش ناپذير نيست و بيشتر ستيز رانه هاي غرائز است.
دكتر حاتم قادري پس از ارائه اين منظر جديد، منظر متفاوتي را در مورد دكتر مصدق و سرانجامِ زندگي اش، بازگشود. او گفت : هر چند مصدق پيروز نشد اما مثل يونانيان باستان بايد گفت زندگي فقط پيروزي يا شكست نيست بلكه شامل تراژدي هم هست. رفتار تيپولوژيك مصدق هم در پذيرش مسئوليت و تراژدي بود. به بيان ديگر، رسالت مصدق در زندگي تراژيك بود.
دكتر قادري پس از بيان اين معنا به وجاهتي ملي كه دكتر مصدق كسب كرده بود پرداخت و گفت : علت وجيه المله بودن مصدق، اين بود كه در آن دوره «ملت» در حال شكل گرفتن بود. مردم مسأله مشترك داشتند و راديو و روزنامهها، افراد جامعه را نسبت به همديگر آگاه مي كردند. البته بايد توجه داشت كه اكنون هم مفهوم «ملت» كاملا“ شكل نگرفته و وقت و زمان آن هم شايد گذشته باشد، چرا كه ما تازه وارد پروسه شده ايم. نشان آن، اينكه طيف بندي امروزه ايران، هنوز متأثر از مصدق است.
دكتر حاتم قادري در ادامه گفتار خود با استفاده از تئوري مشهور توماس هريس روان شناس و نويسنده آمريكايي در مورد تقسيم افراد به «كودك ـ بالغ ـ والد» چنين بيان كرد كه ملت ايران نيز تا زماني كه بالغ نشده، نيازمند مصدق، اسطورة پدر است. و اين مربوط به ويژگي رواني، سياسي، اجتماعي ايرانيان است كه هنوز پروسه نزديك شدن به مرحلة «والد بودن» را طي نكرده اند. تحليل من اين است كه ملت ايران در آن هنگام خواهندگي يك پدر داشت، پدري كه داراي شور اشرافيت باشد.
*** ** ***
پس از پايان گفتار دكتر حاتم قادري كه تحسين حاضران را از باب گشودن مناظر و پنجره هاي نوين به شخصيت مرحوم دكتر مصدق گشوده بود، استاد طه حجازي، شاعر و نويسنده به خوانش اشعاري در باب نهضت ملي شدن صنعت نفت، فضاي پس از كودتا و زندگي دكتر مصدق پرداخت. تكيه و تأكيد استاد طه حجازي بر اين بود كه
«هر روز 28 مرداد است گويي»
*** ** ***
سومين و آخرين سخنران دومين روز همايش «از سي تير تا 28 مرداد» دكتر مجيد تفرشي بود. دكتر مجيد تفرشي، محقق و مورخ كه در باب تاريخ معاصر در داخل و خارج كشور به پژوهش مي پردازد، در گفتار خود به بررسي نحله هاي گوناگون تاريخ نگاري كودتاي 28 مرداد پرداخت.
او نحله هاي مختلف در تاريخ نگاري اين مرحله از تاريخ معاصر را به ده گونه تقسيم كرد.
او پيش از تبيين موارد ده گانه تاريخ نگاري، توضيحاتي را در اين مورد بيان كرد. او گفت : تاريخ نويسي 28 مرداد، سخن ترين تاريخ نويسي است چرا كه به دليل حب و بغضي كه در اين مسأله وجود دارد، راحتي و فراغتي همچون ساير برهه هاي تاريخي، براي مورخ وجود ندارد. عامل اين حب و بغض نيز دخالت خارجي (اينتلجنت سرويس و سازمان سيا) در اين نهضت بوده كه تاريخ نويسي را احساسي كرده است. بهر روي، بررسي بي رحمانه و نقادانه و عالمانه از اين نهضت كاملا“ ميسر نيست به ويژه كه شهيداني هم مثل دكتر فاطمي در اين برهه وجود دارند.
از طرف ديگر 28 مرداد تبديل به يك خاطره تابناك شده است. لاجرم پيش فرض هايي چه براي مورخ داخلي و چه براي مورخ خارجي به وجود آمده است. به همين دليل تاريخ نويسي چه در دورة پهلوي و چه در دوره جمهوري اسلامي، آميخته با سياست هاي روز است. در مورد نحله هاي ده گانه تاريخ نگاري نيز بايد گفت كه بعضي از اين آثار، متعلق به يك نحله خاص نيستند، بلكه به چند نحله تعلق دارند همچون آثار ريچارد كاتم كه در ابتدا در دوره مصدق، مأمور سازمان سيا در تهران بوده، ولي پس از آن به گفته خودش تغيير عقيده و روش داده و طرفدار دكتر مصدق مي شود.
دكتر تفرشي پس از توضيحات ابتداي گفتار خود، وارد بحث اصلي شد و به تبيين نحله هاي ده گانة تاريخ نگاريِ كودتاي 28 مرداد پرداخت.
او اين نحله ها را به اين شكل برشمرد.
1ـ آثار مليون و طرفداران دكتر مصدق كه به صورت خاطرات، وقايع نگاري، اسناد و تجزيه و تحليل ارائه شده است. همچون آثار سرهنگ محمدعلي نجاتي.
2ـ نحله دوم، تاريخ نويسي سلطنتي و درباري است كه كودتاي 28 مرداد را رستاخيز ملي و قيام در راه سلطنت مي داند. همچون كتاب نصرت اله معينيان كه در آن هنگام روزنامه نگار بود و پس از آن رئيس دفتر شاه شد. در اين نوع آثار بحث رسمي كه مطرح مي شود، بحث تمرد مصدق از شاه و رفتار غيرقانوني او است.
3ـ نحله سوم تاريخي كه چپ ها نوشته اند، همچون آثاري كه حميد احمدي جديدا“ منتشر مي كند و نيز تاريخ سي ساله ايران اثر بيژن جزئي و…
4ـ آثار مذهبي ـ سنتي. همچون كتاب حسن آيت، كتاب هاي دكتر محمود كاشاني و خاطرات محمدمهدي عبدخدايي.
5ـ آثاري كه حد فاصل بين مليون و سايرين است، همچون آثار تكنوكراتها مانند همچون كتاب فواد روحاني، كه كارشناس نفت بود و در اين باب، قلم زده است.
6ـ آثاري كه طيف دكتر مظفر بقايي و حزب زحمتكشان ارائه داده اند.
7ـ آثار آكادميك غربي ـ آثاري كه مورخين غربي نوشته اند همچون كتاب مارك گازيورسكي و نيز كتاب جيمزبيل (شير و عقاب). شاخصه مهم و اصلي اين نوع آثار، استناد بيش از حد به آرشيوهاي غربي است. دكتر تفرشي مشكل اصلي اين آثار را فارسي ندانستن بعضي از نويسندگان آنها و عدم استفاده آنان از روزنامه هاي آن دوره دانست. دكتر تفرشي گفت مثلا“ اگر در باب دهه دوم حكومت رضاشاه به روزنامه ها مراجعه نكنيم چندان ضرري نكرده ايم چرا كه اساسا“ در اين دوران، روزنامه مهمي منتشر نمي شده است، اما در دوره
مصدق، بيش از دو هزار عنوان روزنامه وجود داشته كه منبع ضروري و مهمي براي تاريخنويسي است. مشكل ديگر آثار آكادميك غربي در اين مورد، به باور دكتر تفرشي، مصاحبه با اشخاص ناشناخته و افسران سازمان سيا است كه به دلايل امنيتي نامشان فاش نمي شود، و به همين دليل اسناد و مصاحبه هاي آنان قابل بازبيني و بازرسي نيست.
دكتر تفرشي گفت البته براي ما مورخين ايراني هم، همين مشكل وجود دارد. مثلا“ وزارت اطلاعات، صد جلد كتاب با اسناد فراوان منتشر كرده است اما من هنگام استفاده از آنان دست و دلم مي لرزد. چون اين اسناد مستقيما“ قابل دسترسي محقق نيست، يعني من نمي توانم شخصا“ به مركز نگهداري اين اسناد بروم و اسناد را مورد بازبيني قرار دهم. از طرف ديگر سياست گزينش اسناد هم مشخص و واضح نيست.
8ـ هشتمين نحله مهم تاريخ نويسي اين دوره، آثاري است كه رجال رسمي آمريكايي و انگليسي نوشته اند. همچون آثار ريچارد كاتم ـ جرج مگي ـ دنيس رايت و نيز خاطرات جاسوسان رسمي همچون كتاب كيم روزولت به نام «ضد كودتا» و نيز كتاب عمليات چكمه.
9ـ آثاري كه به روش روزنامه نگاري و ژورناليستي نوشته اند. همچون كتاب آخرين سفر شاه اثر ويليام شوكراس.
10ـ و سرانجام مورد دهم كه البته چندان مطلب ندارد، آثار مستند رسانههاي تصويري است. اين آثار، فيلم هاي خبري از شبكه هاي مختلف هستند كه اكثر آرشيوهاي غربي از نيم دقيقه تا يك ساعت آنها را دارند و از ملي شدن نفت تا كودتا و تا محاكمه دكتر مصدق را پوشش داده اند. گفتني است كه تنها 5 تا 10% اين آثار در ايران به نمايش درآمده است.
دكتر مجيد تفرشي پس از فهرست بندي ده گانه خود، به تجزيه و تحليل تاريخ نويسي سنتي ـ مذهبي از كودتاي 28 مرداد پرداخت. او گفت : اولين ويژگي اين آثار، دو دهه سكوت آنان است. طرفداران آيت اله كاشاني و فداييان اسلام و بخشي از طرفداران مذهبي دكتر بقايي طي دو دهه، ساكت و خاموش بودند، چرا كه در رژيم شاه انتقاد از دكتر مصدق، همكاري با شاه محسوب ميشد.
بايد دانست كه محبوبيت دكتر مصدق، معضل اين نحله تاريخ نويسي بود. ديگر اينكه اين آثار دچار حيراني و سرگرداني هستند چرا كه دفاع از مخالفان مصدق، براي آنان به راحتي امكان پذير نبود. ديگر اينكه طرفداران اين نحلة تاريخ نويسي تا پيش از انقلاب، مواضع مشتركي نداشتند لاجرم سردرگم بودند و گاه ناگزير به دفاع از شاه مي پرداختند.
اخـتلافات درون اين جنـاح چـاره ناپذير بود. بين آيت اله بروجردي و آيت اله كاشاني و فداييان اسلام مشكل وجود داشت. به شكلي كه فداييان اسلام در اواخر به آيت اله كاشاني فحاشي مي كردند و آيت اله بروجردي هم كه با عملكرد آيت اله كاشاني مخالف بودند.
در مورد همين نحله بايد گفت كه اوايل انقلاب، پديده آيت رخ داد. در مورد مرحوم آيت عده اي مي گويند كه او تا آخر عمر عضو حزب زحمتكشان بود، عدهاي ديگر مي گويند او استعفا داده و عده اي ديگر معتقدند كه او از حزب اخراج شده است كه اين موارد به نظر من هيچ گونه تغييري در تحليل ارائه نمي دهد، چرا كه در نهايت تاريخ نويسي حسن آيت متأثر از انديشه ها و افكار دكتر بقايي بود.
ويژگي كار آيت اين بود كه براي اولين بار، او مسأله انحراف و اشتباه مصدق را كه عده اي مطرح مي كردند، كنار گذاشت و مسأله وابستگي مصدق به استعمار را مطرح كرد كه هر چند اين حرف ها هنوز هم ادامه دارد اما به هيچ وجه اثبات نشده است.
دكتر تفرشي ادامه داد در هفت سال اخير يعني پس از دوم خرداد 76 و پروژه اصلاحات، جناح هاي سنتي و اصلاح طلب، تاريخ نويسيِ دورة مصدق را افزاري مناسب براي رويارويي با يكديگر يافتند. به شكلي كه جناح مورخ سنتي الان هم مي گويد كه 28 مرداد، قيامي بود عليه حكومت غرب زده و اسلام ستيز مصدق. و اين تحليل، يعني بازگشت به تحليلي كه در دوره شاه ارائه مي شد.
مشكل تاريخ نويسي سنتي به باور دكتر تفرشي اين است كه در پنجاه سال اخير از توليد يك مورخ حرفه اي و با متد و روشمند، عاجز بوده است علي رغم اينكه همة منابع و امكانات را هم در اختيار داشته است. تاريخ نويسي سنتي هميشه يك دو گام عقب بوده است حتي از تاريخ نويسي سلطنتي.
آثاري كه مركز اسناد انقلاب اسلامي و وزارت اطلاعات ارائه داده اند هنوز بيست سال عقب هستند از نظر متدلوژيك ولنگار هستند.
دكتر تفرشي پس از آن به چند نوع اشتباهات فاحش تاريخي كه در همين همايش ايراد شده بود اشاره كرد و سپس به پرسش يكي از حاضران در مورد نظرش در باب كتابي كه به نام خاطرات فردوست در دو جلد منتشر شده، پاسخ داد.
دكتر تفرشي گفت خاطرات فردوست داراي بخش هاي مختلف صحيح و سقيم است. و البته در كل، اعتبار حقوقي و تاريخي ندارد چون تحت فشار نوشته شده است.
او خاطرات فردوست را به سه بخش تقسيم كرد.
1ـ چيزهايي كه فردوست شخصا“ از آن اطلاع داشته است.
2ـ آن چيزهايي كه به مذاق بازجويان خوش مي آمد و فردوست آن مطالب را براي رضايت خاطر آنان بيان مي كرد كه عمدتا“ مسايل اخلاقي و جنسي است.
3ـ و سرانجام آن مطالبي كه از او مي خواستند كه بگويد.
دكتر تفرشي گفت بازجويان فردوست توجه نداشتند كه آبروبري و آبروخري وظيفه تاريخ نيست.