سخنرانی دکتر محمد سالار کسرایی در نشست هفتم سال بلوا
بحث من بررسی زمینههای اجتماعی و شکافهای اجتماعی و سیاسی در جامعهی ایران یا به طور دقیقتر نقش نیروهای سیاسی ایران در دههای که منجر به کودتای 28 مرداد 1332 شد است. بحث در این مورد گستره است زیرا تحولات اجتماعی را نمیشود در شب کودتا یا حتی در یک سال منتهی به کودتا بررسی کرد. بنابراین به عقبتر برمیگردیم و با طرح بحثی از گذشته به کودتای 28 مرداد میرسیم تا بدانیم وضعیت نیروهای سیاسی در آن زمان چگونه بوده است. تحلیل من تحلیلی است که زمینهی بحثش اجتماعی-سیاسی است تا تاریخی.
چرا پرداختن به کودتای 28 مرداد اهمیت دارد؟
از سال 1801 که اولین نمایندهی رسمی انگلستان وارد ایران شد به غیر از تحولات دیگر مانند قیام تنباکو و انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدن صنعت نفت بزرگترین جنبش ملی بیگانهستیز در جامعهی ایران با یک زمینهی مدنی و دموکراتیک است. تاریخ یکصد سالهی اخیر ایران تفاوتهای قابل توجهی با ادوار پیشین دارد و به طور خاص از دورهی رضا شاه به بعد ما وارد عصر جدیدی شدیم. ظهور رضا شاه به عنوان نماد دولت مطلقه (absolute state) منجر به تفاوتهای عدیدهای در ایران شد. دولت رضا شاه تقریباً بخشی (البته به طور ناقص) از کارویژههای دولت مطلقه در ایران را انجام داد. دولت مطلقه همان چیزی است که در اروپای قرن هفدهم و هجدهم شکل گرفت. رضا شاه ارتش مدرن، بوروکراسی مدرن، نظام قضایی مدرن، نظام آموزشی جدید، ظهور دیپلماسی، تمامیت ارضی، شکل گرفتن هویت ملی متمرکز، سرکوب نیروهای ماقبل مدرن (مثل ایلات و عشایر و خوانین و حتی سرکوب نیروهای سنتی ماقبل مدرن که روحانیت بخشی از این نیروها بود) و ظهور ناسیونالیسم. تحولات دورهی رضا شاه منجر به تغییرات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گستردهای در جامعهی ایران شد و آثار خود را بعداً نشان داد. بالاخص در زمینهی نظام آموزشی تحولات قابل توجهی اتفاق افتاد. وقتی ما در سال 1320 با سقوط حکومت رضا شاه مواجه شدیم جامعهی ایران خیلی متفاوت از جامعهی ماقبل دورهی رضا شاه بود. در زمینهی ارتباطات و حمل و نقل تغییرات بسیار گستردهای شکل گرفت. بنابراین این تغییرات گسترده منجر به ظهور بخش عمدهای از نیروهای طبقهی متوسط در ایران شد که اگرچه قابل توجه نبود اما اینها تاثیرگذاری شان را بعدها نشان دادند. گرچه رضا شاه در زمینهی سیاسی بسیار منقبض عمل کرد و نیروهای سیاسی را یکی بعد از دیگری از صحنهی سیاست خارج کرد (حتی طرفداران خودش را) ولی در زمینهی اجتماعی و فرهنگی تاثیرات گسترده ای انجام داد که آثار آن را در دههی 20 تا 30 میبینیم. سقوط دولت رضا شاه در واقع فضای خاصی را در جامعهی ایران ایجاد کرد. ضمن اینکه بخشی از این تحولاتی که ما بعدا میبینیم از دورهی رضا شاه شروع شد. در سال 1311 که اختلافات بین ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس بالا گرفت و آنها تهدید کردند، رضا شاه مجبور شد در سال 1312 قرارداد جدید را بپذیرد. بر اساس آن قرارداد 30 سال به پولی که انگلیسیها داشتند افزوده شده بود. به عبارتی نطفهی یک اختلافی که اینجا در موردش صحبت میکنیم در این دوره گذاشته شد. علیرغم اینکه بحثهای متعددی در مورد رضا شاه و روی کار آمدنش توسط انگلیسیها است، انگلیسی ستیزی رضا شاه بخشی از این داستان بود که تا بعدها ادامه پیدا کرد.
اشغال ایران و و سقوط رضا شاه در سال 1320 نوعی فضای جدید را در ایران ایجاد کرد که گرچه همراه با هرج و مرج و بینظمی و ناامنی و در واقع اشغال بود ولی فضایی را برای نیروهای سیاسی و اجتماعی در جامعهی ایران ایجاد کرد که ما شاهد تحولات جدیدی در این وضعیت هستیم. اگر بخواهیم ببینیم که نیروهای سیاسی جدیدی که در این دوره وارد عرصهی کار و زار شدند یک دستهبندی از آنها ارائه کنیم میتونیم در یک دستهبندی خیلی عادی و خلاصه بگوییم سه نیروی عمدهی سیاسی در ایران دههی 20 تا 30 به صورت فعال وارد عرصه کار شدند:
به طور خاص در ادامه بحث به هر کدام از این سه نیرو اشاره خواهد شد.
اما شکلگیری این خواست ضد امپریالیستی که در یک دورهی خاصی منجر به وحدت همهی این نیروهای سیاسی در داخل جامعهی ایران شد و از طرف دیگر این وحدت توانست پیامدی به عنوان ملی شدن صنعت نفت در ایران داشته باشد دورهی بسیار کوتاهی است. کمی به گذشته بر میگردیم؛ آموزش و پرورش جدید و ظهور نظام دانشگاهی تبعات مختلفی برای جامعهی ایران داشته و از جمله در ظهور نیروهای تحصیلکردهی جدید که منشا داخلی داشتند تا قبل از دورهی رضا شاه بخشی در دارالفنون بود اما اکثر تحصیل کردههای خوب ایران در بیرون از جامعهی ایران تحصیل میکردند. این نظام آموزشی تبعات دیگری هم داشت. نظام آموزشی حوزوی از این دوره به بعد کاملاً از نظام آموزشی جدید جدا شد. تبعات این نظام آموزشی جدید برای حتی روحانیت هم ضررهایی داشت و هم منافعی. ضرر آن برای روحانیت و حوزهها و جاهایی که آموزش سنتی میدانند مانند مکتبخانهها این بود که نظام آموزشی از دست آنها خارج شد ولی نفع آن این بود که از این زمان به بعد نظام آموزش حوزوی شکل و شمایل خاصی به خودش گرفت و به طور خاص خودش را از نظام آموزشی رسمی در کشور جدا کرد و از این به بعد قشر روحانیت یک شخصیت ویژهی آموزشی خاصی پیدا کرد که از بقیهی نظام آموزشی جامعهی ایران جدا شد. همین است که در ابتدای دههی 20 شاهد ظهور نیروهای هستیم که محصول این نظام آموزشیاند؛ هم نیروهای روشنفکران و طرفدار دموکراسی و هم نیروهای مذهبی که در واقعه به نوعی احساس ترس از پیامدهای این نظام آموزشی جدید میکنند. بنابراین در دههی 20 تا 30 ما شاهد شکلگیری نهادها و تشکلهای متعدد اسلامی هستیم که به نحوی به پیامدهای آن نظام آموزش عکسالعمل نشان میدهند.
از سال 1320 تا سال 1324 شاید 13250 که ایران در اشغال متفقین بود تحرکاتی در جامعهی ایران است اما به دلیل اشغال ایران تحرکات عمدهای نیست ولی اشغال ایران هم تبعات خاصی در این دوره تاریخی دارد که با ادوار پیشین متفاوت است. ورود نیروهای شوروی با ایدئولوژی جدید که متفاوت از روسیهای بود که در گذشته چندین بار وارد خاک ایران شده بود تبعاتی برای جامعهی ایران بر جای گذاشت که در واقع ظهور یا به طور دقیقتر تقویت نیروهای چپی است که نقش قابل توجهی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از تقریباً اواسط دههی 20 تا حتی تا حال حاضر داشتهاند. بنابراین از اواسط دههی 20 با تحولاتی که منجر به خروج نیروهای بیگانه از ایران شد انسجام بیشتری در بین نیروهای اجتماعی و سیاسی در جامعهی ایران ایجاد شد. این نیروهای اجتماعی و سیاسی در حول محور اینکه نقش بیگانگان در ایران را کم بکنند به یک اتحادی بر سر ملی شدن صنعت نفت رسیدند. این اتحاد در واقع خیلی شکننده بود. دلایل شکننده بودن این اتحاد این بود که در راس این اتحاد دکتر مصدق بود. مصدق به لحاظ ایدئولوژیکی تضادهای عمدهای با بسیاری از نیروهایی مانند حزب توده، نیروهای مسلمان بالخص با فداییان اسلام و بخشهای دیگری از نیروهای اسلامی و همچنین نیروهای شاه و طرفدارانش داشت. بنابراین این تضاد ایدئولوژیکی شاید غیر قابل حل در این دوره یکی از زمینههای به هم زده شدن این اتحاد موقت بودند که در این دوره شکل گرفت.
در ابتدا همه این نیروها به نحوی از شکلگیری یک اتحاد ملی برای بیگانهستیزی در ایران حمایت کردند. هم چپ، هم نیروهای اسلامی و هم نیروهای ملی یا لیبرال دموکراتیک در ایران. اما به زودی اختلافات اساسی بین این گروهها ظاهر شد.
مخالفین مصدق یا دولت ملی که در طی یک سال چه کسانی بودند؟
1. کسانی که در ظاهر ساکت بودند یا به قول فخرالدین عظیمی سکوتگرایان ولی در باطن حامی سلطنت پادشاهی در ایران بودند. هر چه زمان به جلوتر رفت و اینها احساس کردند که در واقع سلطنت به خطر بیفتد نزدیکی اینها به شاه خیلی زیادتر شد؛ آیتالله بهبهانی، آیت الله فلسفی و...
2. طرفدارن قانون اساسی؛ این نیروها خود دو دسته بودند، گروهی که حامیان دکتر مصدق بودند و گروهی که به مخالفان مصدق تبدیل شدند و به طور بارز آیتالله کاشانی.
3. فدائیان اسلام که رادیکالترین گروه اسلامی این دوره بودند. در ابتدا با نهضت ملی همراه بودند ولی هر چه زمان جلوتر رفت آنها احساس کردند که دولت ملی و دولت مصدق از اهداف و آرمانهای آنها خیلی دور میشود. درخواستهای آنها در مورد اسلامی کردند فرایندهای اجتماعی در ایران با مخالفت مصدق روبهرو شد؛ بالاخص در مورد منع فروش مشروبات الکلی، حجاب اجباری و یا بعضی از اعمال قانون شکنانهای که بخشهایی از فدائیان اسلام انجام میدادند. این اختلافات فاصلهی بین فدائیان اسلام و نیروهای وفادار به مصدق را هر چه بیشتر و بیشتر کرد. تا جایی که آنها نه تنها از مصدق حمایت نکردند بلکه تقریبا با کودتا هم همدلی کردند.
بنابراین ما شاهد نوعی شکاف و درهم ریختگی بسیار شدید در سال منتهی به کودتا در 28 مرداد شدیم. این تشتت با برخی سیاستهایی که دولت مصدق اعمال میکرد با اینها تقویت شدند؛ سیاست موازنهی منفی نقش نیروهای بیگانه را در ایران کمرنگ و کمرنگتر میکرد بنابراین دولتهای خارجی و بالاخص انگلیس نمیتوانست تحمل کند، فشار بیش از حد دولت ملی بر دربار خود به خود منجر ترس دربار و نیروهای طرفدار دربار شد، ترس مذهبیون از سیاستهای دموکراتیک مصدق هر چه بیشتر بالاخص نیروهای مذهبی را گریزانتر کرد از اینکه این سیاستهای دموکراتیک به لامذهبی و خروج ایران از زمینهی مذهبی خودش کمک بکنه و سیاستهای دکتر مصدق در مورد اقدامات گروههای سیاسی و بالاخص در قبال حزب توده. بسیاری از نیروهای سیاسی و بالاخص مذهبی جامعه ایران آن روز انتقاد داشتند به مصدق که چرا با حزب توده برخورد نمیکند. حتی طرفداران مصدق از او انتقاد میکردند که چرا مصدق کمی قدرت و اجبار به کار نمیبره در مقابل مخالفینی که هر روز جلوتر و جلوتر میروند. نکتهی بعدی سیاستهای دکتر مصدق در قبال مجلس بود. بحث بسیار زیاد هست بر سر اینکه رابطه مجلس و دولت مصدق چه شد و چرا مصدق تصمیم به انحلال مجلس گرفت. به عبارت دیگر ترس مصدق از اینکه مجلس راسأ بتواند دکتر مصدق را برکنار نماید منجر به این شد که دکتر مصدق به این سمت بره که از طریق همهپرسی مجلس رو منحل کنه گرچه دو سوم مجلس استعفا دادند و خود به خود مجلس از حیز انتفاع افتاده بود اما همهپرسی انجام شد و با رای بالایی به انحلال مجلس رای دادند. گرچه خیلی طولی نکشید این داستان و کودتا شکل گرفت.
ضعف در تصمیمگیریها: در بسیاری از موارد دولت مصدق اگر به زبان امروزی بگوییم خیلی دموکراتیک عمل میکرد. در جامعه ایران دهه بیست آن اندازه تساهل و مدارا میتواست خطرناک باشد و نکته آخر حذف امتیازات صاحبان امتیاز دشمنان زیادی برای دولت مصدق ایجاد کرد. بنابراین در چنین فضای پر تشتتی نیروهای خارجی وارد عمل شدند. بالاخص با این اسناد و مدارکی که اخیرا توسط وزارتن خارجه آمریکا منتشر شد نقش عمده و گسترده نیروهای خارجی در تحولاتی که منجر به سقوط دولت ملی در ایران شد را کسی نمیتواند نادیده بگیرد. کنفرانسها یا متن طرحهایی که در نیکوزیا، بیروت، لندن و جاهای دیگه که توسط سیا و وزرات خارجه انگلستان انجام شد و بعدا تاثیری که آنها بر نیروهای سیاسی ایران گذاشتند آن ها تقریبا برنامه ریزی شده بر این اساس عمل کنند که اول نیروهای داخلی در داخل ایران را فعال کنند. اگر آنها میخواستند کودتا کنند که از داخل کودتا میکردند ولی آنچه که در 28 مرداد سال 1332 اتفاق افتاد وجه دوگانهای داشت؛ از پایین یه سری نیروهای اجتماعی وارد صحنه سیاست شدند و از آن طرف هم ارتش فعال شد. در آن طرح ها گروه به گروه در مورد نیروهای اجتماعی در ایران برنامه ریزی کرده اند که چگونه سراغ این نیروهای اجتماعی برویم؛ به بعضیها پول بدیم، به بعضی ها ترس از کمونیسم ایجاد کنیم، به بعضی ها ترس از سیاست های لیبرالی مصدق ایجاد کنیم و بنابراین دو دسته نیرو یکی نیروهای داخلی با این تشتت تا 28 مرداد شکل گرفته بودند و از طرف دیگر نیروهای خارجی که منافع و جایگاه خودشان را در ایران از دست داده بودند تلاقی منافع این دو گروه در 28 مرداد سال 32 منجر به سقوط دولت ملی در ایران شد.