فرض اول این است که برخورد با یک واقعه یا یک مناسک مذهبی و دینی جنبههای گوناگونی دارد، همچنان که در هفتههای پیش در این جلسات نگاهی اسطورهای، آیینی و عرفانی به این رویداد شده بود. امروز متنی از شیخ عباس قمی درباره امام حسین دیدم که تقریبا تحلیلی متافیزیکی ازاتفاقات روز عاشورا بود،اما بحث من جامعه شناختی است و البته ابطال کننده ی انها نیز نیست.
تحلیل من از واقعه عاشورا عقلانی است. سخنرانهایی بودندکه میگفتند همه ی تحلیلها یا بینشهایی که مرتبط به این حادثه ی ماورایی و متافیزیکی است در حوزه ی عقل نمیگنجد و اگر بخواهیم آن را تحلیل عقلانی کنیم، قابل بحث نیست و غیرعقلانی است. اما چون اینجا فرض میگیریم که اگر واقعهای در تاریخ اتفاق بیفتدو تاریخ روشنی نیز داشته باشد قابل تحلیل عقلانی است ، کسی که چنین دیدگاهی نداشته باشد باز هم از حوزه ی بحث این مقاله بیرون است.
اسطورهها و افسانهها تاریخ روشنی ندارند و ما نمیدانیم افسانهها چه زمانی در تاریخ اتفاق افتادهاند، ولی در مورد واقعه ی عاشورا همه این مطلب را قبول دارند که واقعه ی عاشورا و تمام جزئیاتش از شروع تا پایان، تاریخ روشنی دارد. با این مقدمه وارد بحث نظری ام میشوم تا بتوانم دقیقتر بیان کنم.
بحث نظری من از نوعی جامعه شناسی گفتمان قدرت آغاز میشود، که بحثی بسیار گسترده و وسیع است و هر نوع رابطه ی اجتماعی را با قدرت تعریف میکند. یعنی هر نوع گروه بندی اجتماعی یا هر نوع مناسک جمعی حتماً با قدرت نسبتی دارد، و این نسبت با قدرت حقیقتهای خاصی را تولید میکند؛ یعنی شما وقتی با گفتمانهای مختلف در حوزههای مختلف - حوزه ی مذهبی و غیر مذهبی- روبرو هستید،این گفتمان ها حتما نسبتی با قدرت دارند و هر نظام قدرتی هم رژیمهای حقیقت خودش را درست میکند که بوسیله ی این رژیمها جایگاه انسانها و به معنای فنی تر جایگاه سوژهها را در آن گفتمان مشخص میکنند.
از این نظر ما در صحنه ی اجتماعیمان یک حقیقت به نام حقیقت متافیزیکی یا حقیقت ثابت شده ی ماورایی نداریم. حقیقتها همگی در نسبت خاصی با قدرت تولید میشوند. بنابراین هرگاه شنیده شود که به عنوان مثال در یک جامعهای عدالت یا قانون یا مذهب جایگاه رفیع ارزشی- اخلاقی پیدا کرده، ما به عنوان جامعه شناس 100% این را در ارتباط با نظامی از قدرت مورد بررسی قرار میدهیم که به تولید چنین حقیقتی در بستر چنین گفتمانی کمک میکند و آن را باز تولید و حمایت مینماید.
وقتی گفتمانهایی با این شکل و نسبت به قدرت بوجود میآیند و مسلط میشوند، میل به پنهان و یا حذف کردن گفتمانهای معارض خودشان را دارند. بنابراین قدرت ممکن است بر اساس رژیمهایی از حقیقت که تولید میکند برخی از گفتمانها را به حاشیه براند. به عنوان مثال هنجارها و ارزشها که خوب و بد اخلاقی را تعریف میکنند و در یک نظام اجتماعی میگویند که این نوع رفتارها، رفتارهایی هنجار یا ناهنجارند، همه را در نسبتی از آن گفتمان مسلط به قدرت مورد بررسی قرار میدهیم.
لازم به ذکر است جامعه شناسان امروزه شناخت های وسیعی از روابط و تاثیرات قدرت پیدا کردند بدین معنا که وقتی از قدرت صحبت میکنیم منظورمان فقط نظام سیاسی نیست و قدرت با آن معنایی که به عنوان قدرت منسجم در نظام سیاسی شکل گرفته، خیلی متفاوت است. بنابراین از لحاظ نظری هیچ اجتماع یا رژیم ذاتی _ ماورایی از حقیقت وجود ندارد و حقیقتها را باید همواره در ارتباط با گفتمانهایی که آنها را باز تولید میکنند مورد بررسی قرار دهیم ، درواقع به یک معنا در دنیایی از گفتمانها بسر میبریم که برخی از گفتمانها به دلایلی که روابط خاصی با قدرت دارند، مسلط هستند و بقیه گفتمانها، گفتمانهای معارض یا حذف میشوند و یا به حاشیه رانده میشوند و مورد توجه قرار نمیگیرند.
حال با این مقدمه ی نظری که جایگاه بحثمان را روشن کرد، وارد گفتمانهای عاشورا میشوم. من با نگاهی توصیفی و اولیه سه نوع گفتمان را در ارتباط با عاشورا شناسایی کردم، که البته این شناسایی ممکن است از این دقیقتر هم طبقهبندی بشود.
گفتمان اول، گفتمان ماورای تاریخی یا گفتمان سنتی است و معتقد است که امام حسین(ع) یک امام و یک شخصیت ماورایی است و آنچه برایش در عاشورا اتفاق افتاد، از ازل تعیین شده بود. یعنی یک واقعهای در ماوراء فراتر از آنچه که در تاریخ هست، اتفاق افتاده و قرار بوده اتفاق بیفتد و تعیین و تعریف شده و همه میدانند که این اتفاق باید می افتاده. چون این گفتمان واقعه را از حوزه ی تاریخ بیرون میبیند دلایل عقلانی دقیقی هم برایش نمیتوانیم ذکر کنیم. ما نمیدانیم چه روابطی، چه خواستهای در ذهن خداوند وجود داشته که میخواسته چنین واقعهای در تاریخ اتفاق بیافتد. بسیاری از روایتها این گفتمان را حمایت و تقویت میکنند ، مثل این روایت که پیامبر وقتی نام امام حسین را میشنید گریه میکرد و روایتهای زیادی نیز به شیعیان توصیه شده که بر آنچه بر امام حسین(ع) رفت گریه کنند. همه ی اینها مجموعاً از شخصیت امام ، از واقعهای که اتفاق افتاده ، از علت این واقعه که چرا این واقعه باید اتفاق می افتاد و چه اهمیتی داشت ، یک گفتمان مرموز مذهبی – عرفانی را شکل میدهد، و بسیاری از پرسشهایی که در این گفتمان مطرح میشود، جوابهای ماورایی دارد. مثل پرسشهایی که چرا امام حسین(ع) چنین رفتار و تصمیمی را پیشه کرد؟ چرا امامان دیگر تصمیمهای دیگری گرفتند که با هم متفاوت است؟ پاسخهای این سوالات، پاسخهای عقلانی نیست و ما برای تحلیل اش به شرایط وتاریخ و زمانه اش اشاره نمیکنیم. و می گوییم در علم خداوند توصیهای از ماوراء به امامان هست که هر کدام در زمان خاص خودشان، رفتاری را نشان دهند و اینها هم تحلیل عقلانی که ما بخواهیم برای دیگران تفسیر کنیم ندارند.
این گفتمان ماورایی – سنتی گفتمانی نابگرا نیست و یکی از ویژگیهایش این است که افراد به سادگی میتوانند از شفاعت امام حسین استفاده کنند. به عنوان مثال به کتاب "پدر و مادر ما متهمیم" از دکتر شریعتی اشاره میکنم که در آنجا به معنایی این دیدگاه به نقد و سخره گرفته شده است. دکتر شریعتی در این کتاب به زن روسپی که در ظهر عاشورا برای انکه خانه خودش را گرم کند تا به مشتریش برسد و در حال فوت کردن آتش زیر دیگ غذایش است ، صدای روضه ی امام حسین میآید و بیاختیاراز چشمش اشک جاری میشود. در روایتها دیده شده که در آخرت ایشان آمرزیده میشود، به خاطر یک ارتباط ماورایی، همین اشکی هم که برای امام حسین اختیاری نبوده ، ولی چون در آن فضا بوده، چنین تفسیر میشود که برای او آمرزش آورده. شاید دکتر شریعتی سعی میکند که این وجه را غیرعقلانی، نادرست، غیر مذهبی و ... تلقی کند. اما به نظر من از دید این گفتمان، این عدم نابگرا بودن گفتمان سنتی را میرساند که هر انسانی با هر شرایط و با هر دیدگاهی سادهترین رابطه را با این واقعه برقرار میکند. چون این واقعه ماورایی و عجیب است بنابراین کمترین ارتباط با این واقعه باعث آمرزش است و میتواند فرد را از وضعیت خودش بیرون بیاورد و دگرگون نماید.
این گفتمان از نظر تعداد پیروان، وسیعترین گفتمان است. تقریباً در طول تاریخ دوام آورده و بعد از صفویه گفتمان مسلط بوده، بدلیل اینکه نظام قدرتی که وجود داشته،این گفتمان را مستعدترین گفتمان برای تثبیت قدرت خودش میدانسته. وقتی از نظام قدرت صحبت میکنیم، قفط نظام سیاسی مورد نظرمان نیست ، چون در دورهایی نظام قدرت سیاسی، نظامی به یک معنا مذهبی نیست ، ولی مبانی قدرت و نیروهای اجتماعی قدرت در آن جامعه تثبیت کننده ی چنین گفتمانی است و این گفتمان را ادامه میدهد. اکنون در جامعه ی ما _ خصوصا بعداز گفتمان دوم که گفتمانی تاریخی واسلام سیاسی بوده و دکتر شریعتی پررنگترین نماینده و متفکر این جریان است والبته بعد بیشتر توضیح خواهم داد_ تمایل زیادی وجود دارد برای اینکه این گفتمان نوع اول سنتی تثبیت و گستردهتر شود و به آن کاملا پرداخته شود. تا اینجا گفتمان نوع اول را توصیف کردم.
گفتمان نوع دوم، گفتمان تاریخی از عاشورا است:
در این تعبیر امام حسین(ع) بیعت با نظام ظالم را نمیپذیرد. اینجا هدف عینی تاریخی برای حرکت امام حسین وجود دارد، این مهم است که بدانیم روایت رقیق شده ی گفتمان تاریخی در گفتمان سنتی وجود دارد و گاهی از آن استفاده میشود ، ولی خیلی هم مهم نیست یعنی به عنوان یکی از روایتهایی است که در گفتمان اهمیت بنیادی ندارد. یعنی هر گفتمانی بعضی از روایتها، نقطه نظرهاو دیدگاهها را برجسته میکند و بعضی ها را در حاشیه قرار میدهد. یعنی از آنها استفاده میکند ولی بر آن مبنا نیست.
در گفتمان تاریخی این بخش تاریخی – عینی مهم است که هدف واقعی تاریخی، برای حرکت امام حسین(ع) می داند، نظام ظالمی هست که یزید است و دارد تمام سنتهای پیامبر و حضرت علی(ع) را تغییر میدهد و امام حسین این انگیزه و این هدف را دارد که بر علیه این نظام قیام کند و به قول دکتر شریعتی اگر نمیتواند آن را از بین ببرد و یا جانشین آن شود، حداقل آن را رسوا کند و به همه نشان دهد که این سیستم، این رفتار، این جریان، جریان ناسالم و غیر اسلامی است ، گرچه ظاهر اسلامی دارد و همه ی سیستم خلافت آن را اسلامی جلوه میدهد. ولی ایشان نمیتواند چنین ظلمی را بپذیرد و برای این ظلم قیام کرده و حاضر است که به شهادت برسد. این گفتمان کاملاً معیارهای حرکت امام حسین (ع) را تغییر داده. یعنی در گفتمان نوع اول دلایل ماورایی برای حرکت امام حسین وجود دارد و پیروان برای اینکه سوالات عقلانی از این گفتمان داشته باشند، زیاد تحریک نمیشوند، و پایه ی اصلی پایه ی یک نوع رمز و راز ماورایی برای شفاعت و برای به دست آوردن آنچه که در پایان زندگی هر فرد در آخرت با آن روبرو میشود است، و از این روابط میشود استفاده کرد و به شفاعتی رسید.
اما در گفتمان تاریخی هدف این است که شما از یک واقعه ی تاریخی به نام واقعه ی عاشورا در زمان حال استفاده کنید؛ یعنی شما باید ببینید که آیا نظام فعلی نظام ظالمی است؟ آیا این نظام برخلاف جنبههای اصلی اسلامی عمل میکند؟ بنابراین فرد باید قدم در راه امام حسین بگذارد، و میخواهد از نهضت عاشورا برای مردم زمان خودش سیستمی بسازد_ سیستم اسلام سیاسی که دکتر شریعتی آن را تولید و بازسازی و گسترش داد همین بود_ که اینها بفهمند که دینشان باید پاسخگوی وضعیت حاضرشان باشد و باید بتواند معنایی را برای امروزشان تولید کند و آن معنا این است که در برابر نظام ظالم باید قیام کرد، در برابر نظام ظالم باید نقش حضرت زینب را داشت و آگاهی بخشی کرد و ...
این گفتمان خیلی نابگراست و میگوید آدمهایی که رفتار درست و جنبههای دقیق اخلاق و رفتار اسلامی را رعایت میکنند، باید به وسیله این دیدگاه به این سمت بروند، یعنی انسانهای ناب و بهتری شوند. و جالب اینکه بخشی از این افراد سنت عزاداری خودشان را از عامه جدا میکنند، یعنی نگاه انتقادی به آن شکلی که عامه عزاداری میکنند، دارند.
این یک نوع روشن فکری دینی است، یعنی میخواهد که عزاداری بکند و همه ی اینها را قبول دارد و عقلانی می داند و ولی شکل عزاداریش کمی متفاوت از عامه است. حتی گروههایی را دیدم که همین سیستم نابگرایی را دنبال میکنند و در عزاداری خیابانیشان زنجیر نمیزنند یعنی شکل عزاداریشان را با عامه تغییر میدهند، و یک نوع انتقاد نسبت به آن عزاداری سنتی که در گفتمان اول گفتیم و گسترده و وسیع است، را دارند.
اگر میبینیم که نظام سیاسی الان قمه زدن را ممنوع میکند، نه به خاطر جنبه ی انسانی یا حقوق بشری است،این گفتمان نمیتواند گفتمان معارض را قبول کند ؛ یعنی شما آمدهاید و نوع رفتار، نوع ایدههایی را گسترش میدهید که این ایدهها با آن گفتمان اصلی همخوانی ندارد، شما باید از گفتمان اصلی پیروی کنید. ولی یک نوع ایده ها یا یک رفتارهایی مثل قمه زدن، به عنوان گفتمان معارض شناحته میشود، چون با آن در تقابل قرار میگیرد.
برخی از نقدها مثل نقدهای شهید مطهری به واقعه ی عاشورا و به عزاداریهایی مردم در همین گفتمان شکل میگیرد. این گفتمانی نابگراست که میخواهد برخی از تعبیرات را درست کند.
گفتمان سومی را هم شناسایی کردم که گفتمان نادری است و بیشتر عرفا و برخی از فقها مثل ابن طاووس هم به شکل پنهانی گفته اند. که واقعه عاشورا و آنچه بر امام حسین اتفاق افتاده را مایه ی شادی و فخر میداند . سید ابن طاووس به این فکر میرسد که شهادت امام حسین در کربلا یک چیز فوقالعاده و شادیبخش و نشانه ی بزرگی هستی است، ولی میگوید که دو چیز جلوی فکرش را میگیرد، یکی ترس از فرهنگ مردم که اصلاً این نوع دیدگاه را نمیتوانند بفهمند و دیگری به خاطر روایتهایی که از امامان و معصومین به ما رسیده که توصیه کردهاند که بر امام حسین (ع) و آنچه بر او اتفاق افتاده گریه کنید، بخاطر همین من این دیدگاه را کنار میگذارم. این روایتی و گفتمانی است که در برخی از عرفا دیده میشود و در حاشیه قرار داردو تعداد زیادی از این نوع گفتمان پیروی نمیکنند، ولی وجود دارد.
نتیجهای که میخواهم از توصیف این سه گفتمان بگیرم این است که امروز تعبیر دوم، یعنی گفتمان دوم، که زمان زیادی هم از آن نمیگذرد اندک اندک در حاشیه قرار گرفته یا تعبیرهای ضعیفی از آن ارائه میشود. انسان یا شخصیت عاشورا از یک جنبه ی واقعی عینی – تاریخی که که از دید پیروانش امام و معصوم نیز هست، در یک لحظه ی تاریخی دست به عملی زده که در دوره ی ما تحلیل عقلانی آن در حاشیه قرار میگیرد و بیشتر به جنبههای آیینی، سنتی، ماورایی و متافیزیکی ماجرا پرداخته میشود.
در بحث نظری ام درمورد گفتمانها گفتیم که گفتمانها هیچ کدام حقیقت ذاتی با خودشان همراه ندارند،بلکه حقیقتی که ارائه میکنند همواره در برابر نظام قدرتی است که ان را توسعه و بسط میدهد.حال نیز گفتمان سنتی که حاکم است، حقیقت ذاتی خاصی با خودش به همراه ندارد، به جز اینکه این گفتمان به برخی از روایتها تکیه میکند. برخی روایتهایی که در آن شیعیان را توصیه میکند که بر امام حسین و آنچه بر او گذشته گریه کنند. این گفتمان مسلط تاریخی، که البته قبل از صفویه هم نبوده و بعد از صفویه به صورت گفتمان مسلط تبدیل شده، به دلیل مؤلفههای قدرت، قدرت به معنای وسیعش یعنی آن نیروهای اجتماعی که وجود دارند، تا امروز توانسته است که دوام بیاورد.
امااین گفتمانها، مخصوصاً گفتمان سنتی به نظر میرسد که از تولید معنا ناتوان شده. دکتر شریعتی نیز وقتی گفتمان تاریخی – سیاسی را در مورد عاشورا برجسته میکرد، همین نقد را به گفتمان سنتی مطرح کرد. یعنی گفتمان سنتی برای نسل و دوره ی امروز نمیتواند معناوایمان نو تولید کند. میتواند انسانها را تربیت کند به این معنا که آنها را راضی کند، به اینکه آنچه برای امام حسین (ع) اتفاق افتاده یک واقعه ی ماورایی است و ما باید به همان روایتها که گفته برای امام حسین (ع) گریه کنیم، عمل کنیم ولی از این پروژه نمیتوانیم سوالات عقلانی بپرسیم، واز تولید معنا یاایمان نو این گفتمان ناتوان است.
بنابراین دکتر شریعتی در دوره ی تاریخی خودش به طرف موضعی میرود تا بتواند تحلیل تاریخی عینی و سیاسی از ماجرا ارائه دهد و برای نسل امروز این واقعه را که به نظر میرسد میل به بیمعنایی و رسوب کردن معنا دارد، بازسازی کند و نشان دهد که چقدر حاوی انرژی و نیرو قدرت برای تولید معنا است.
ولی اینکه چرا چنین گفتمان سنتی از تولید معنا یا ایمان نو ناتوان است، به نظرم هم دلایل برون دینی دارد و هم دلایل درون دینی.از نظر درون دینی پیروان به ایمان از دو منظر نگاه میکنند یکی از منظر فلسفه ی تاریخی است یا به معنایی اخروی، متافیزیکی و دیگری از منظر روان شناختی.
از این منظر نگاه به پایان زندگی یا آخرت و یا سرنوشت انسان، مومنین یاافراد میل به این دارند که بدانند درباره ی آنها چگونه داوری انجام میشود. گفتمان سنتی ابزاری در دسترس آنها قرار میدهد که با توسل به امام حسین(ع) و واقعه ی عاشورا و با گریستن و عزاداری برای امام حسین (ع) چنین نتیجهای را در پایان تاریخ زندگی خودشان که مرگ و بعد از مرگ است، برای خودشان شناسایی و تثبیت کنند. و از نظر روان شناختی این گفتمان، جایگاه مومن را به عنوان سوژه، جایگاه مشخصی در نظر میگیرد و به آن آرامش روانی میدهد.
بنابراین گفتمان سنتی دو کار برای انسان انجام میدهد. اولاً میداند که با توسل و شفاعت، ارامش زندگی در طول زندگی خواهد داشت و دیگر اینکه پایان زندگی اش را مشخص میکند،شفاعت. یعنی اطمینان از اینکه خداوند از گناهان او خواهد گذشت و او را در جایگاه بهتری قرار خواهد داد.
اما از لحاظ برون دینی هم این گفتمان سعی میکند که خودش را در برابر فشارهایی که از دنیای جدید به او می رسد حفظ کند. ولی این فشارهایی که از دنیای جدید به این گفتمان میآید یک تمایلی را در آن بوجود آورده که من اسم آن تمایل را قوم مداری شیعی گذاشتم. یعنی وقتی که از طرف نوگراها به شیعیان فشار عقلانیت وارد شد، میل به این پیدا کردند که واقعه عاشورا را به جای اینکه به عنوان یک واقعه ی دینی که تولید کننده ی معنا بوده و ـ در زمان خودش، یعنی معنای انسان، معنای شهادت و معنای رابطه باهستی را دوباره معنا می کرد ـ وقتی دیدند که از بازتولید این در زمان حاضر ناتوانند، تبدیل به این مسئله کردند که واقعه عاشورا را به عنوان یک واقعه ی قوم مدارانه تحلیل کردند. به این معنا که گفتند این واقعه برای کسانی هست که در فرهنگ شیعی زیست میکنند و دوماً نه تنها در فرهنگ شیعی زیست میکنند، بلکه به جنبه ی ماورایی این واقعه اعتقاد دارند، به روایتهایی که این واقعه را متافیزیکی جلوه میدهد، ایمان دارند و بنابراین اینها میتوانند این واقعه را بفهمند.
این گفتمان در برابر ایمان نو وایده نو و تفسیر نو مقاومت میکند و من میخواهم نسبت نزدیکی این مقاومتی که در جامعه ی دینی در یک گفتمان دینی سنتی وجود دارد، را با آن مقاومتی که در تاریخ علم وجود دارد نشان دهم و میخواهم بگویم که شباهتها چقدر نزدیک و جالب است.
به عنوان مثال در تاریخ علم شما میبینید که در یک دوره ی بسیار طولانی در تاریخ، فیزیک نیوتنی حاکم بوده و ایده ی نویی بوده و دستورالعمل تحقیقاتی را برای دانشمندان آماده کرده و آنها شروع کردهاند به کار و تحقیق و بررسی.
ولی میبینیم که علم است و با مشکلات و موانعی روبرو میشود و دانشمند معمولی که روی آن پارادایم کار میکند، اینها را طبیعی میداند و با خودش فکر میکند که با انباشت علم در این پارادایم میتوانیم به مشکلاتی که کمکم با آنها روبرو میشویم غلبه کنیم. اما نوآوران یا کسانی که ایدههای جدیدی دارند، ایدههایی را میآورند. مثلاً فیزیک انیشتنی که ایشان نشان میدهد که فیزیک نیوتنی از توضیح بسیاری از مسائل در جهان ناتوان است، بنابراین ایده ی نو میآید. و جالب اینکه با این ایده ی نو، اکثراً مخالفت میکنند؛ یعنی تا این گفتمان نتواند خودش را ثابت کند، اکثر دانشمندانی که در گفتمان قبلی دارند کار میکنند، با این ایده مخالفت میکنند اما وقتی این گفتمان خودش را ثابت کرد و نشان داد که در توضیح خیلی از مسائل جدید توانایی دارد، که باز برنامه ی پژوهشی خاصی ارائه کند، بسیاری از دانشمندان میل پیدا میکنند که در این گفتمان کار کند.
ایده ی من این است که جدایی زیادی بین آنچه که ما ایمان یا دین میگوییم با علم وجود ندارد. در حوزه ی دینی هم همین اتفاق میافتد. یک گفتمان سوژه مذهبی خودش را شناسایی میکند و برایش آرامش مذهبی و هنجار تولید میکند و در برابر آن بیهنجاریها را هم مشخص میکند. وقتی ایده ی نویی در برابر این گفتمان مطرح میشود یا گفتمان جدیدی بخواهد مطرح شود، خود به خود از سوی گفتمان قبلی که گفتمان ثابت شده و مسلط است طرد میشود و مورد توجه قرار نمیگیرد به نظر میرسد همین مسئلهای که در تاریخ علم وجود داشته در گفتمانهای دینی وجود دارد. گفتمان سنتی که امروزه در مورد عاشورا صحبت میکند به نظر میرسد که همه نوع گفتمانهای معارض را به حاشیه میبرد و یا آنها را رد میکند. یکی از دلایل اصلی که اجازه نمیدهد گفتمانهای دیگری در توضیح واقعه ی عاشورا مطرح شود، این است که خود سنت روایتها و سنت دینی که آن گفتمان بر آن پایه شکل گرفته اجازه ی اینکه دینداران بخواهند به تولید معنای جدید یا ایمان نو در یک واقعه فکر کنند را نمی دهد، و به شدت مانع آن میشود.
در موضوع موانعی که گفتمان سنتی، یا گفتمانی که در طول تاریخ حاکم شده و اجازه نمیدهد که تفاسیر یا گفتمانهای دیگری بتواند مطرح شود، مثال هایی را اماده کرده ام، مثلا موردهای زیادی داریم که برخی از فیلسوفان ما در طول تاریخ در برابر این روایت ها به شکل های گوناگونی عمل کردند.به عنوان نمونه ملاصدرا، در زمان وی روایتها و گفتمانهای مسلط و دیدگاههای ثابت و مسلط خیلی زیادی وجود داشت که معتقد بود که نَفس پیش از وجود بدن وجود دارد.درحالی که ملاصدرا به این نتیجه رسیده بود که نفس نمی تواند بدون بدن وجود داشته باشد. میخواهم بگویم که خیلی از نوگراییهایی که در تاریخ علم و مذهب شده، خیلی اوقات با روایتها در تناقض افتاده ولی نتیجه همواره این نبوده که روایتها بتوانند حاکم شوند.
گفتمان سنتی که من مطرح کردم و در طول تاریخ هم مسلط است و الان هم در ذهن جامعه ی ما مسلط است نمیتواند خودش را از بند این مسئله اصلی رها کند، که آیا ما مجبور به این هستیم که معتقد به روایتها باقی بمانیم؟ و حتی مجبور به این هستیم که به یک نوع تفسیر یا گفتمان از متن مقدس پایبند بمانیم؟ یا اینکه وظیفه ی ما همچنان که گفتم تاریخ علم نشان داده یا تاریخ ایمان ـ که خیلی شبیه به این است ـ ایمان نو تولید کردن است. یعنی اینکه بتوانیم از واقعهای که در تاریخ وجود دارد و تاریخ روشن و مشخصی دارد در دوره ی خودش برای انسان معنا تولید کرد، در دورههای بسیار، متفکران سعی کردند که معانی دیگری تولید کنند که شاید خیلی وقتها با روایتها در تناقض میافتاد که کدامیک از اینها را باید انتخاب کرد.
ایمان نو اهمیت دارد، چون روایات زیادی وجود دارد، یعنی ما از نظر درون دینی هم میتوانیم این مورد را مورد بحث قرار دهیم به عنوان مثال در قرآن در مورد خداوند تعبیر و تفسیرهایی هست که خداوند را نوع دیگری مطرح میکند و ان را می توانیم مورد استفاده ی تفسیر ایمان نو قرار دهیم. در نهج البلاغه هم این امکان برای ما وجود دارد ولی به نظر میرسد که گفتمان سنتی دست به گزینش کیزند و این گزینش را به خاطر این انجام میدهد که در نسبت خاصی با عناصر قدرت به سر میبرد. این عناصر قدرت را شاید بشود به شکل توضیحی برشمرد.
هم نظام روحانیت حاکم در طول تاریخ چنین تفسیری را شایسته میدانسته است به این خاطر که تفسیری کم خطر بوده و پایگاه قدرت آنها را تثبیت میکرده و گسترش میداده و هم جامعه را به تسکین و آرامش میرسانده است.
چون از دید گفتمان سنتی مهمترین چیز این است که یک ایمانی تداوم پیدا کند بدون اینکه تفسیر نویی از آن ارائه شود. شاید پرسشهای خیلی زیادی پیش بیاید که آیا میشود واقعه ی عاشورا یا آنچه را که اتفاق افتاده را در زمان، تفسیر نو کرد. آیا چنین امکاناتی در واقعه ی عاشورا وجود دارد که ما استفاده نمیکنیم؟
من به عنوان راه حل مطرح نمیکنم و فقط به عنوان پیش فرض میگویم. به عنوان مثال وقتی 50 سال پیش دکتر شریعتی خواست که تفسیر دیگری را از قیام امام حسین(ع) ارائه کند، این تفسیر را بر مبنای نیازهای عصر خودش و ویژگیهای آن عصر و هدفهایی که او داشت ارائه کرد، و به این نتیجه رسیده بود که همه ی گفتمانها از یک موضع نظریِِ غیر قابل اثبات برای کارشان استفاده میکنند. و روایتها خیلی قابل اثبات نیستند و فقط بر اساس یک نوع روابطی داریم، اینها را قابل پذیرش میکنیم در صورتی که اگر بحث این باشد که یک واقعه ی مذهبی باید معنادار باشد و بتواند به زندگی انسانهای هر عصری معنا دهد، آن وقت کاملاً جنبه ی تحلیلی آن قضیه متفاوت میشود.
بحث دیگر اینکه از دیدگاه جامعه شناسی مسئله این نیست که یک
واقعهای در تاریخ چقدر دوام آورده است ممکن است شما بگویید که این عزاداری دوام آورده ولی دوام آوردن معیاری برای این نیست که ما بخواهیم بگوییم که معنا هم میتواند تولید کند یا نمیتواند.
نجوم بطلمیوسی نجومی که در طول تاریخ علم وجود داشته ـ 2هزار سال وجود داشته ـ ولی تفسیرها و تعبیرها و گفتمانهای دیگری آمد که کاملاً آن را به هم زده است. بنابراین معنا تولید کردن یک بحث است که به نظر من در ارتباط با اتفاقات تاریخی است و باید بتواند پرسشهای عقلانی – تاریخی را پاسخ دهد. ما میتوانیم واقعه را از دسترس مردم خارج کنیم و بگوییم که از حوزه ی عقلانیت و تفسیر خارج است و سوالاتی که شما مطرح میکنید سوالات اشتباهی است. این واقعه از طرف خداوند مطرح شده و یک روابط مرموز و پیچیده از شفاعت از مذهب در اینجا وجود دارد که شما نمیتوانید این را بفهمید.
ولی از دیدگاه کسی که میداند که چگونه گفتمانها دارند تطور پیدا میکنند قضیه فرق می کند. به قول آقای دکتر سروش شاید مردم ندانند که نوع عزاداریها در 70 سال پیش و نوع فهم مسئله امام حسین خیلی متفاوت بوده است. شاید ما کمکم فهممان را از دست دادیم. مثلاً برخی از روایتها کاملاً در حاشیه قرار گرفته است. دکتر سروش در مقاله اخیرش در مورد امام حسین (ع) میگوید که حتی روایتهایی وجود دارد که امام حسین با امام حسن اختلاف داشتند و در مورد شیوه برخوردشان با حکومت عصرشان اختلاف داشتند ولی اینها در حاشیه قرار میگیرند.
یا بعضی روایتها را میبینید که هم شیعه و هم سنی به آن معتقد است. وقتی گفتمان نمیخواهد این را در محور اصلی خودش قرار دهد، همه را در حاشیه قرار میدهد. پیامبر میگوید که قبر پیامبرتان را زیارتگاه قرار ندهید و با لفظ تندی از این صحبت میکند. ولی میبینیم که گفتمان این را کاملاً در حاشیه قرار داده و شیوه ی خودش را که به نظر من یک شیوه ی مرتبط با مؤلفههای قدرت است قرار داده است که بعد از صفویه به شکل قدرتمندی در حال ادامه است و کتابها و ایدههای خودش را تولید میکند تا بتواند این را تداوم دهد. ولی میبینیم گفتمان دیگر، همه ی آن عناصری که وجود دارد را میتواند تحلیل عقلانی کند، میتواند پاسخگو باشد و یا فعلاً میتواند پاسخگو نباشد تا آدمهای دیگر در عصر دیگری جلوتر با تفکر دیگری بتوانند پاسخگو باشند. به عنوان مثال شاید راههای دیگری هم برای عزاداری امام حسین وجود داشته باشد ـ نه عزاداری امام حسین برای معنا کردن واقعه ی امام حسین در زمان ما ـ ولی چون گفتمان مسلط به ما اجازه نمیدهد که ذهنمان را از آن خالی کنیم اجازه فکر کردن به انها را نداریم.
هر گفتمانی حقانیت خودش را دارد. مثلاً این گفتمان با اینکه من در طول تاریخ دوام آوردم، حقانیت برای خودش تولید میکند. یک جامعه شناس میتواند نسبت به این نگاه، نگاه انتقادی داشته باشد. میتواند نشان دهد که اینها حقانیتهای گفتمانی هستند. این گفتمان اگر دوام آورده، اگر خودش را باز تولید میکند، حقانیت خودش را باز تولید میکند. یعنی به انسانهای هر عصر میقبولاند که این حقانیت است. و این حقانیت ازلی و ابدی است. یعنی نگاه ما را نسبت به یک گفتمان نگاه ازلی و متافیزیکی قرار میدهد. در حالی که ما میدانیم گفتمانها تغییر میکنند، ممکن است که 1400 سال عزاداری برای امام حسین وجود داشته باشد ولی معلوم نیست 1410 سال دیگر هم وجود داشته باشد.
یعنی جامعه شناسی در طول تاریخ علم ـ که خیلی شبیه به تاریخ ایمان است ـ میبیند که این اتفاقات افتاده و چیزی با تئوری 2000 سال دوام آورده ولی بعداً تغییر کرده و چیز دیگری جای آن را گرفته است. با خودم فکر میکردم که آیا امکان این هست که ما خودمان را از زیر این گفتمان مسلط نجات دهیم و بتوانیم گفتمان دیگری که بتواند معنایی بدهد را داشته باشیم. چون الان گفتمان سنتی عاشورا پاسخ هیچ پرسشی را نمیدهد. تقریباً اگر بحث توجیهاش را کنار بگذاریم، در برابر سوالات ابتدایی در مورد رفتار امام حسین ناتوان است و نه تنها فقط در برابر عقلانیت، یعنی توضیح عقلانی رفتار امام حسین (ع) ناتوان است بلکه موضوع مهمتر این است که از تولید ایمان جدید برای انسان امروز ناتوان است.
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه میگوید: این روحها همچون تن ها به ستوه آید، برای اینکه به این ستوه غلبه کنید، درهای حکمت را بجویید.
اگر درهای حکمت کاملاً مشخص است، اگر عرفان یک چیز است و همه ی حرفها را زده پس جستجو برای معنای جدید چه معنایی دارد؟! اگر واقعه ی عاشورا یک واقعهای است که انجام شده و ماورایی است و همه چیزش هم مشخص است و وظیفه ی ما هم گریه کردن است، پس تولید ایمان جدید ـ که درها و راههای حکمت را بجویید ـ چه معنایی میتواند پیدا کند؟ وقتی به ان فکر میکردم جنبه ی دموکراسی اش به ذهنم رسید. این جنبه به دلیل اینکه در ذهن ما مطرح نبوده مورد توجه نبوده است، به عنوان مثال امام حسین در جامعه ی زمان خودش یک اقلیت بوده است. یعنی پیروانی که با او امدند تعداد معدودی بودند، ولی شما ببینید که آن گروه اقلیت، هم حقوقش رعایت نشد، حداقل از دیدگاه گفتمان سنتی امام حسین نمیخواست بجنگد و شهید شود، بلکه میخواست اعتقاد خودش را داشته باشد و نمیخواست با نظامی که آن را نمیپذیرفت بیعت کند. اگر ما این دیدگاه امروزی خودمان را نگاه کنیم که هر گروه اقلیتی حق زندگی کردن دارد، هر گروه اقلیتی همواره در برابر گفتمان مسلط تحت فشار است، هر گفتمان مسلطی هم در پی این است که همه مخالفین خودش را حذف کند و خودش را تداوم دهد، شاید به این نتیجه برسیم که واقعهی عاشورا را هم، از نگاه آنچه که ما امروزه به نام دموکراسی شناسایی میکنیم، میشود تحلیل کرد. یک گروه اقلیت دربرابر نظامی که اکثریت گفتمان مسلط را دارد، این گفتمان مسلط هم آنقدر قوی است که توانسته جامعه را راضی کند امام حسین(ع) را در اقلیت قرار دهد و حذف کند، هر رفتاری با او داشته باشد و حتی در کربلا او را بکشد.این گفتمان توانسته این کار را انجام دهد.
بنابراین میشود واقعهی عاشورا را از این نظر در نظر گرفت که در عصر ماهم گفتمانهای مسلط با انسانهای دیگرهم همین رفتار را دارند.بنابر این از دیدگاه یک فرد مذهبی و یک فرد شیعی میشود معنای عاشورا را گسترش داد و میشود ایمان جدیدی از عاشورا را بیرون کشید. به نظر من این امکان وجود دارد و میشود برخی از عناصرش را در واقعهی عاشورا شناسایی کرد.از آن نظر میشود پاسخهای عقلانی برای خیلی از مسائلی که امروزه با آن درگیر هستیم داشت بطور تاریخی هم میخواهیم آن را تفسیر کنیم.
خالصی: در مورد نسبت قدرت و .... فرمودید .... به درستی هم اشاره کردید که قدرت هم در نظام سیاسی مستقر .... و نفرمودید .... آیا گفتمان چون با قدرت ارتباط برقرار میکند، مسلط میشود یا نه خودش قدرت را تولید میکند؟ این را توضیح دهید.
و منشأ این قدرت کجاست؟ اگر نظام سیاسی نیست پس چیست؟
شفیعی: نگاه من بیشتر نگاه جامعه شناسی سیاسی جدید بعد از فوکو است.از فوکو به بعد نگاه به قدرت کاملاً متفاوت شد. ما هر وقت قبل از آن به قدرت فکر میکردیم، سریع حکومت و نظام سیاسی و دولت به نظرمان میرسید. ولی بعد از آن فهمیدیم که هر نوع رابطه اجتماعی رابطه قدرت است. رابطه زن و مرد در خانه، رابطه فرزند با پدر و رابطه روحانی با مردم محل، همه ی اینها روابط قدرت است. و اینکه قدرت دارد حقیقت را تولید میکند. مناسبات پیچیدهای بین قدرت و دانش یا قدرت و حقیقت وجود دارد.اینگونه نیست که بگوییم فقط قدرت، دانش تولید میکند. خیلی وقتها قدرتها و حقیقتها همدیگر را پیدا میکنند؛ یعنی یک نوع همزیستی بین همدیگر پیدا میکنند. بنابراین تولیداتشان روابط پیچیدهای بین اینها برقرار میکند. من وقتی میگویم گفتمان سنتی وجود دارد، گفتمانی نیست که حقیقتهای ازلی تولید میکند، حقیقتهایی را تولید میکند که فعلاً در مناسبات قدرت در این جامعه وجود دارد و الان این مناسبات برقرار است، این مناسبات هم در روابط شخصی ما در خانواده و زندگی اجتماعی ما کاملاً برقرار است، وهم در رابطهمان با آن گروههای مرجع سنتی و غیر سنتی.
این روابط قدرت، نوع معرفتی را تولید کرده که این معرفت ما نسبت به دین و ایمان کاملاً در حوزه ی گفتمان سنتی گیر افتاده است. آیهای در قرآن وجود دارد که خیلی جالب است و مضمونش این است که: خداوند هر روز در شأن جدید است؛ یعنی خداوند شأن قبلیاش را نفی میکند. یا حضرت علی (ع) در نهج البلاغه میگوید که این روح ها همچون تن ها به ستوه آید.
اگر همه چیز از لحاظ دینی مشخص است اگر واقعه ی عاشورا کاملاً معنای مشخصی دارد و اصلاً تمام شده و وظیفه ی ما فقط گریه کردن است،دیگر به ستوه آمدن معنا ندارد یا درهای حکمت جستن معنا ندارد. از این نظر گفتمانهای سنتی، یعنی گفتمان مسلط، اجازه ی فکر نو را نمیدهد. بحث من در بحث قدرت بیشتر این است.
آقای خسروی: .... مثلاً فرمودید که روایتها ..... یا همین قضیه عاشورا. ببینید روایت یک تاریخ نقلی است. خوب تاریخ نقلی جزئیات مربوط به گذشته را بحث میکند وبعدش تاریخ تحلیلی است. اینگونه نیست که روایتها وحی منزل باشد.
ما هزاران روایت داریم و اسرائیلیات بعد از آن آمده و در دین ما وارد شده است. اینها در طول سالها آمدند و اساسیترین مایهای است که برای تاریخ تحلیلی داریم آن خمیر مایه نقلی را میگیرند و بعد روی آن تحلیل میکنند، علم رجال، حدیث، درایه و علوم مختلف بوجود آمد. تمام اینها برای این است که بیایند و روی این روایتها کار کنند و تاریخ تحلیلی را به خاطر این مسئله بوجود آورند. شما مبنا را که بر این میگذارید به نظر من کاملاً اشتباه است. مخصوصاً اینکه از این روایتها هم بد استفاده میکنید. مثلاً میگویید که روایتهای گریه، روایتهای متافیزیکی، ماورایی است. در حالی که این اصلاً اینگونه نبوده است.
ما حدود 69 روایت برای گریه داریم. 47 یا 48 تا در باب استحباب و 21 عدد در باب عدم ترک آن. آدمهای اینها کاملاً مشخص بوده است. امام رضا (ع)، امام صادق (ع) و کسانی دیگر که مینشستند در مجلس و مرثیهسرا هم میآمد و مرثیه میسرایید، به او میگفتند که شنیدم چنین چیزی گفتی و در جواب میگفت که بله گفتم و امام در آنجا گریه میکرد.
دو چیز برای تاریخ نقلی مهم بوده است. یکی خطبه که بلافاصله مینوشتند و ماندگار بوده است و دیگری شعر، شما اگر میخواهید قرآن را تفسیر کنید، یک منبع تفسیر، لغت قرآن – دیوان جاهلیت عرب- بوده و اینها را حفظ میکردند.
میخواهم بگویم که تاریخ نقلی باید باشد و بعد هم تاریخ تحلیلی میآید روی این مواد خام کار میکردند، تمام علما هم چنین کردند و مشکلی نبوده است، ملاصدرا هم هیچ وقت نمیخواسته که این قانون را بشکند، بلکه از این روایتها استفاده میکرده است، تا ببینید که کدامش ـ بر اساس علم رجال ـ آدم سره بوده و کدام نبوده است؟ حافظهاش چطور بوده و وابسته به کدام گروه بوده و چگونه میتواند حرف بزند. همه ی اینها را بررسی میکردند و بعداً روی متن روایت میرفتند. اگر به یقین، به متن روایت میرسیدند با ابزارهای دیگری هم بوده یعنی ابزار عقل، کتاب، سنت و روش پیامبر هم بوده است. امااینکه روایت باشد که خدا خیلی از گناهان را راحت میبخشد، از این خبرها نیست.
جامعه شناسان یک چارچوب علمی و تجربه شده و تحقیق شده دارند. اینها مواد خام را در این چارچوب میریزند و در آن تحلیل میکنند. اگر شما مواد خام را اشتباه به این چارچوب دهید، اگر مبانیتان اشتباه باشد بهترین استدلال را هم که داشته باشید بعداً نتیجه خروجی اشتباه در میآید. یا آن مسئلهای که در مورد آن خانم روسپی گفتید، که آن خانم آتش را فوت میکند و اشکش در میآید و تلاقی این حادثه را میگویید، همه ی ما با روح اسلام آشنا هستیم. اگر هر کاری ارادی نباشد، الاعمالُ بالنیات، نیت المومن خیر ....
اگر هر کاری ارادی نباشد ارزش ندارد، من هزار تا کار انجام دهم و هیچ اراده و قصدی نداشته باشم ارزش ندارد، اولین قصد، قصد قربت است.این تحلیلها و این روایات را ـ که مثلاً یک فوت کند و بگوید چون مصادف با عزای امام حسین(ع) شد ـ اگر در اسلام بریزیم و بخواهیم در جامعه شناسی بیاوریم و یا هر جور که بخواهیم تفسیر کنیم مسلماً باید در آن دین را تخته کرد.
گفتمان شادی سید ابن طاووس، باید ببینیم با چه نگاهی به این روایتها نگاه میکنیم. شب عاشورا امام حسین(ع) اصحاب را جمع میکند و با آنها صحبت میکند، تشکر میکند و میگوید که خیلی زحمت کشیدید و این همه مدت با من بودید، الان هم شب است و من هم بیعتم را از شما برداشتم، شما میتوانید بروید، آنها در جواب میگویند که ما همگی علاقمندیم که یک جان که نه بلکه صد جان بدهیم.
بحث سر همین شادی است که حضرت قاسم میگوید که من هم شهید میشوم؟ امام حسین(ع) مژده میدهند که فردا همگیتان شهید میشوید. برای همه جشن میشود، میگوید که مرگ را چگونه میبینید؟ میگویند شرین تر از عسل. شیرین و لذت بخش. بله آن شب برای آنها شادی آور بوده است.
ببینید دین و عاشورا جنبههای مختلف دارد و ما نمیتوانیم بُعد حماسی، عرفانی، شرعی و هر کدام از این بُعدها را که نگاه کنید، بُعد عشق هم بوده است. اصلاً بهترین و بالاترین لایههای عاشورا، بُعد عشقش است.
در مدیریت .... مثلاً اعلام میکنند که بحث عاشورا رااز دیدگاه عرفا داشته باشیم ولی میبینیم که بحث فلسفی میشود. جلسه گذشته آقای قدوسی فرمودند که میخواهند بحث در مورد نقادی و تحریفهای عاشورا و نقدهایی که بر عاشورا هست، مطرح شود ولی الان میبینیم که بحث جامعه شناسی عاشورا میشود.
خالصی : فکر نمی کنم توضیحات اقای شفیعی ....
شفیعی: بله گفتمان نوع دوم همه ی این نقدها را به گفتمان نوع اول دارد. اسلام اراده است و ....
خسروی: همین تولید ایمان هم، که فرمودید با قالب دین و شریعت تطبیق داشته باشد. این اگر توهین باشد چیزی نیست اما اینها مصادره به مطلوب است.
حاجیلری: ....
شفیعی: بحث من در مورد واقعه ی عاشورا این است که یک جنبه ی آن را که روشنفکران دینی گفتند که وقایع دینی با عقلانیت جدید نمیخواند و حالا باید بیاییم یک تفسیری بدهیم که با عقلانیت بخواند. جنبه ی ضعیف ماجرا میدانم ـ که وقایع دینی را با عقلانیت جدید بخواهیم توضیح دهیم. بحث جدی من این است که این تفسیر ما از عاشورا یااز دین نمیتواند ایمان جدید ایجاد کند،اصلاً من فعلاً کاری به عقلانیت ندارم.
اینکه بشود کار امام حسین(ع) را توجیه کرد که آیا گریه کنیم یا نکنیم، شاید بخشی از جامعه یا روشنفکران دینی خیلی به این علاقمند باشند. ولی بحث من این است که مذهب بحث اصلیاش این است که ایمان ایجاد کند، خودش روایتها و گزارههای بسیار زیادی دارد که به ما توصیه میکند که ایمان قبلیتان را بشکنید، فسیل نشوید و ایمانتان رسوب نکند، از دریافتهایتان خیلی مطمئن نباشید.
من نگفتم که گفتمان سنتی اصلاً نداشتیم. در زمان حاضر گفتم که گفتمان سنتی و مدرن. وگرنه در 40 سال پیش گفتم که گفتمان تاریخی در یک دورهای ایجاد شد. ماجرای تحریفاتی را هم که آقای مطهری روی آن مانور میدهند را جنبه ی فرعی میدانم. که جنبه ی خیلی مهمی نیست.
آقای ؟ : ایمان جدید چیست؟
قدوسی: تقریباً مفاهیمی که هر کدام از دوستان مطرح میکنند برای طرف مقابل خیلی مفهوم نیست. و خیلی هم دقت نمیکنندکه مطالبی بگویند که طرف مقابل هم دچار سوتفاهم نشود و یک مورد ..... امام حسین(ع) در مورد .... خیلی روشن است و استنادات جای بحث دارد.
آقای فلاح: .... یعنی باور نکنیم که اقلیت است و این دشمن است که میخواهد اکثریت را تبدیل به اقلیت کند. و اینکه از دکتر سروش نقل کردید که بین امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در نوع تعامل حکومتها اختلاف بوده است. من میگویم که غلط است. چرا؟ چون که ما اعتقاد داریم که ائمه که نه، مراجع و علمای ما هم این سیره را رعایت میکنند که تا بزرگتر از خودشان هست، اظهارنظر نمیکنند. مثل آقای بروجردی با امام، یا داستان این دو امام با پدرشان امام علی(ع). میگویند در زمان امام علی (ع) ما هیچ جملهای از امام حسن نداریم و در زمان امام حسن هیچ جملهای از امام حسین نداریم. این قاعده را رعایت میکردند. ولی این به این معنا نیست که تفاوت نبوده و اگر تفاوت بوده چرا در سالی که امام حسن مجتبی صلح کرد امام حسین پذیرفت. 10 سال بعد از آن را چرا امام حسین پذیرفت؟ موقع عاشورا امام حسن(ع) نبود که امام حسین(ع) بگوید امام زمانم هست و باید تبعیت کنم. یقیناً شرایط زمان یزید با معاویه تغییر پیدا کرده بود.
شفیعی: گفتم که گفتمان سنتی پاسخگوی پرسشهای عقلانی که از واقعه ی عاشورا میشود نیست وگرنه جنبههای ماورایی زیادی دارد. موضوع اصلی این است که گفتمان سنتی ایمان جدید تولید نمیکند. ما در برابر یک واقعهای هستیم که جنبههایش و روایتهایش مشخص است وظیفه ی ما هم مشخص و گویاست؛ یعنی گریه کردن.
ایمان جدید تولید کردن کار یک مذهب است، کار یک واقعه ای است که ما خیلی ارزش مذهبی ـ دینی برایش قائل هستیم. دومی اینکه بحثی که می خواهم مطرح کنم بحث اقلیت است ، من میخواهم بگویم که ارزش کار امام حسین(ع) در اقلیت بودن است. نه اینکه ما دنبال اکثریت اش باشیم. من اتفاقاً میگویم که امروز جامعه ی شیعه این جنبه را اصلاً ندیده است چون که گفتمان مسلط اصلاً اجازه فکر متفاوتی را به شما نمیدهد. این همه روایت اجازه نمیدهد که مغز من فکر کند که میتواند جنبه ی دیگری از اینها را ببیند. حتی مخالف روایتها باشد، گفتم که در طول تاریخ ما نظریه مخالف هم هست ، مخالف روایت، که طرف هم دست از آن برنداشته است.
ولی بحث این است که این جنبه اقلیتی ـ که از طرف جامعه شیعه منتج به معنا سازی ایمانی در عصر حاضر میشود ـ معنای آن این است که از اقلیت جامعهاش دفاع کند. سیره امام حسین اقلیت میشد، برای اینکه ایمان تولید کند ولی گفتمان سنتی اجازه نداد که اقلیت مطرح شود. مطلبی که میگویم خیلی واضح است. امام حسین در آن لحظه تاریخی در اقلیت است. ولی همین مفهوم اقلیت که خودش میتواند محور یک گفتمانی باشد که معنای فوق العاده ایمانی و عقلانی تولید کند، از دید کلی جامعه ی شیعی پنهان است. چون که گفتمان سنتی اجازه نمیدهد که ما این جنبه از واقعه ی عاشورا را ببینیم.
آقای ؟ : در مورد گفتمان تاریخی بهتر است که بحثی دوستانه داشته باشیم. گفتمان اولی که به عنوان گفتمان سنتی از آن یاد کردیم فی نفسه چیز بدی نیست و منشأ آن هم از آنجا شروع نمیشود که ... و قدرت میخواهد که این گفتمان حاکم باشد.
اگر به منشأش هم نگاه کنیم خود ائمه به فراخور حال افراد و درک جامعه از واقعه ی عاشورا به طور مختلف برخورد میکنند. بعضی جاها در چارچوب عقلی و به تعبیر شما گفتمان تاریخی و بعضی جاهاارتباط عاطفی .
در گفتمان سنتی .... من فکر میکنم که ما از گفتمان تاریخی هیچ وقت شهادت را پیدا نمیکنیم. این گفتمان سنتی و عاطفی است که شهادت را تولید میکند و غیر از این نمیتواند باشد. منتها نظامهای سیاسی یا قدرت زیاد بهرهبرداری میکنند و جهت عزاداری برگزار میشود. یعنی شما در گفتمان تاریخی چگونه میتوانید شهادت را ببینید؟ تأکید ائمه بر گریه کردن، به فراخور حال افراد بستگی دارد اینکه .... یک نفر مدحی میخواند و درباره ی ائمه صحبت میکرد و .... امام صادق در واقعه ی کربلا این اتفاق افتاد. در واقعه ی کربلا این اتفاق افتاد. در این واقعه ائمه همیشه از موضع احساسی استفاده میکردند، به هیچ وجه هم بد نبوده است. ولی قدرتها از آن استفاده میکنند و شکل عزاداری به آن میدهند.
شفیعی: گفتید که گفتمان سنتی چیز بدی نیست، بله برای پیروان آرامش تولید میکند و جایگاه پیروان را تعیین میکند ولی مشکل اصلی این است که جلوی ایمان نو را میگیرد. دلیلش هم این است که تردید و شک در ایمان گذشته تولید نمیکند. شهادت هم تولید نمیکند، اتفاقاً گفتمان تاریخی بود که توانست در عصر حاضر اینقدر شهادت برای انقلاب تولید کند. در حالی که گفتمان سنتی خیلی نسبت به اینکه دوباره کسی تاریخ را بازسازی کند، خودش را در جای امام حسین قرار دهد، بعد ببیند که به او ظلم شده است و بنابراین بگوید که میمیرم و ذلت نمیپذیرم توجهی ندارد،اصلاً از گفتمان سنتی چنین چیزی بیرون نمیآید. بیشترین عواطف را شما در گفتمان نوع دوم دارید، یعنی شما آثار و لحن دکتر شریعتی در مورد امام حسین (ع) را ببینید. درست است که به جنبههای گفتمان اول انتقاد دارد، ولی شدیداً این جنبه را عاطفی میکند. خیلیها میگویند که مجاهدین قبل از انقلاب با شنیدن این نوع سخنرانی تهییج میشدند که بروند و بجنگند و شهید شوند چون فکر میکردند که این بهترین راه است. بحث دیگر اینکه گفتید امامان ما میگفتند که مثلاً گوسفند را اب دادی؟ وبعد گریز به کربلا می زند، این الان در زمان ما چه معنا و چه ایمان نویی میتواند تولید کند؟ ممکن است که از لحاظ تاریخی در لحظه ی تاریخی بتوانیم معنای ایمانی از آن پیدا کنیم اما عصر حاضر را شما نگاه کنید، این میخواهد ایمان نو ایجاد کند؟ شما میگویید به ما توصیه شده که گریه کنید، این روایتها را قبول دارم.
اما دو تا مسئله بنیادی روبروی هم قرار گرفتند. یکی اینکه آیا ما موظف به حفظ روایاتیم یا موظف به ایمان نو هستیم و هر دوی اینها را متن مقدس و هم روایات پشتیبانی میکنند. اینطوری نیست که ما فکر کنیم حرفهایی که گفتمان سنتی می زند، متون مقدس هم فقط همان است. من میتوانم از متون مقدس از گفتههای حضرت علی(ع) در نهج البلاغه از رفتار حضرت علی (ع) چیزهایی را بیاورم که اتفاقاً گفتمان دیگری را تقویت کند. یعنی میخواهم بگویم که متون مقدس نسبت به تفسیر خیلی باز هستند.
مثلا آقای دکتر نراقی اخیراً یک مقاله نوشته درباره ی همجنسگرایی و موضع قرآن. نه به این معنا که نظر قرآن مهم است، یا نه اینکه بگوید همجنسگرایی بد است یا اینکه پزشکان امروز تشخیص دادند که نوعی از انسان با ویژگی های فیزیکی و ذهنی وجود دارد که اینگونه هستند، نه! بلکه میخواهد بگوید اینگونه نیست که شما نظر متن مقدس را نسبت به انچه در جامعه ی ایران عجیب است، مسلم فرض کرده، کاملاً بسته و دارای یک رویه و شناخت مشخص بدانید،بلکه در مقابل توضیح میدهد، دانه دانه آیات را میچیند و میگوید که امکان دارد که تفسیرهای دیگری هم از آن ارائه شود. یعنی میخواهم بگویم که همه ی این روایتها در برابر گفتمانهای معارض باز هستند. ولی گفتمان مسلط راه را برای ذهن افرادی که در آن گفتمان زندگی میکنند و می خواهند به جنبههای دیگر فکر کنند میبندد.